همین که مقابل تو
خاموش مثل خداوند سایه ها
به خواب آفتاب رفته است ،
منم!
منم که از عطر آهوی هوا می فهمم
رمه های هراسیده ی این همه ابر
از شیب کدام فصل تشنه
به جانب برنج زار مشرقی رفته اند!
دیگر دیر است بدانم
در غیاب سایه به آفتاب چه می گویند
شبی که به حیرت سایه روشن تو رسیدم
عجیب
چراغ ها دیدم شکسته به دست باد !
شکسته به دست باد..شکسته به دست باد!
با ملائکی غمگین
که نجات مرا
به خط روشن ترین کاتبان شهید می نوشتند
حالا هی حضرت علاقه!
دیگر چه آمدن ، چه آوازی ؟
من که خراب خواب تو می روم از گریه های بلند ...
سید علی صالحی
زیر بارون گریه کردم تا تو اشکمو ببینی .
نگاه اولت بر من اثر کرد
نگاه دومت دیوانه ام کرد
نگاه سومت عاشق ترم کرد
نگاه آخرت خاکسترم کرد
مثل همیشه عالی بود منتظرت هستم موفق باشی
یا حق