-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1390 11:44
این همه یاد می رود از تو هنوز غافلم .. پ.ن : من هنوز تو را نمی دانستم که اسمت نازنین ات را برایم نوشتی.. باورم بشود حالا که قلبم بی قرار تو است فراموشم کرده باشی؟ .. پ.ن : نوشته ام که دعای کمیل این هفته به لطف خدا مزین به نام پدر بزرگوار امام عصر روحی له الفداء است.. فما احلی اسمائکم ..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 11:27
إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ سوره ی مبارکه فاطر - آیه ۲۸ پ.ن : مرد اگر هست به جز عالم ربانی نیست.. پ.ن : دلم برای زیارت امام رضا (ع) تنگ شده.. باب الجواد (ع) و اذن دخول های چند دقیقه ای. قسم به خبرهایی که تمام غم ها را یک باره از دل پاک می کنند..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 بهمنماه سال 1390 13:31
گر خاطر شریفت رنجیده شد ز حافظ بازآ که توبه کردیم..از گفته و شنیده ... پ.ن : امشب توی جمع شاید دو بار از خدا خواستم که من رو از اهل این جمع قرار بده .. یاد شهید کاظمی می افتم که خدا را به دوستان شهیدش ..قسم می داد. پ.ن : اللهم ان مغفرتک ارجی من عملی..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1390 11:00
شب شام غریبان بود.. مراسم که تمام شد حاج آقا به رسم معمول سلام می داد.. سلام ها که رسید به نام نامی حجه بن الحسن (روحی له الفداء) بغضش ترکید... و میان جمع که همه از یک دل سیر گریه بر می گشتند انگشت نما شده بود آنچنان گریه می کرد که انگار می فهمید سر چه کسی روی نیزه رفته.. و لمس می کرد که دنیای بی حسین چقدر خالی است......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1390 02:58
از من جدا مشو که تو ام نور دیده ای . .. پ.ن : می دانم..نباید دیگر داغی قلبم را بنویسم باید بگذارم تمامش ذره ذره به پای تو نوشته شود.. تویی که همیشه با من بوده ای.. در زمین و آسمان.. و من هنوز با تمام چروک های پیشانی ام اسم تو را می خوانم و در خاطرم لحظات دل انگیز تو است.. و دست تو را می بوسم و به صورتم می کشم تا یادم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1390 02:26
آشیان مرغ دل زلف پریشان تو باد پ.ن : حاج آقا همیشه در سجده ی آخر نمازش می خواند یا خیر المسوولین و یا خیر المعطین ارزقنی و ارزق عیالی من فضلک انک ذو الفضل العظیم.. و من سطرهای دعای شریف ابوحمزه ثمالی و کلمات نورانی دعای عرفه برایم مجسم می شود.. و یادم می آید که یک روز تا به امروز گرسنه نبوده ام..و تشنه نبوده ام.. و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 07:37
گر خاک رهت شوم مزن بر من بانگ حیف است که آواز تو بر خاک افتد .. پ.ن : وقتی امام رئوف مان را مسموم کردند روی بال فرشتگان آمدی و زمین را به چشم بر هم زدنی سپری کردی که کنار پدر نوحه ی آخرین را بخوانی.. پدر وقتی آخرین حج را می گذاشت و به سمت غربت می رفت دلت گرفته بود و تو میدانستی که دیگر چهره ی نورانی پدر چشمت را نوازش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 دیماه سال 1390 12:19
حسرتی گر به دلم هست همان دیدن توست من پرستوی خزان دیده ی خاموش تو ام .. پ.ن : اسم تو را می خوانم شاید بهتر بشنوم صدای نازنینی که عالم را خطاب می دهد.. یا اهل العالم..ان جدی الحسین قتل عطشانا.. پ.ن : میشود خدا را قسم داد به علی اکبر .. به همان قدر که آقا دوست داشته پسرش را.. بعد هر آرزویی دلت خواست بکن.. مثلا بگو که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 دیماه سال 1390 11:35
روز و شب من با خیالت گفتگوها کرده ام زنده مجنون با امید عشق لیلا مانده است.. بار اول که در مسجد دیدمش ..عکس امام خمینی را در آورد که ببین من هم روح اللهی ام! .. گفتم عکست ناقص است..جای عزیز زهرا (س) خالی است.. خمینی ما را از جهل نجات داد و خامنه ای نگذاشت که به جهالت باز گردیم..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 دیماه سال 1390 02:35
گفتم آه از دل دیوانه ی حافظ بی تو .. پ.ن : حدیثی می خواندم از پیامبر اکرم صوات الله علیه که : هیچ کس نیست که به بهشت رود و (در عین حال) دوست داشته باشد به دنیا برگردد و از آنچه بر روى زمین است برخوردار شود ، مگر شهید ، که بر اثر مشاهده کرامت (شهادت) ، آرزو مى کند به دنیا برگردد و ده بار دیگر در راه خدا کشته شود
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 02:58
های در روز عزا حرمت ارباب شکستند علمدار کجایی . .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 دیماه سال 1390 12:21
با وحید حرف می زنم و می دانم که این شوق ، اثر دم مسیحایی جمهوری اسلامی عزیز است.. من آستانه ی شریف ضریح مطهر آقا علی بن موسی الرضا (روحی له الفداء) را با هیچ جا عوض نمی کنم.. من خاک حرم حضرت فاطمه ی معصومه سلام الله علیها را از چشمم دور نمی کنم..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 دیماه سال 1390 11:37
سرم برفت و زمانی به سر نرفت این کار دلم گرفت و نبودت غم گرفتاری ... پ.ن : رب لا تواخذنی بما یقولون و اجعلنی افضل مما یظنون و اغفرلی ما لا تعلمون.. پ.ن : قبلا فکر می کردم که دلم در تنهایی تو را بهتر می بیند اما حالا گمان می کنم بین همه ی این شلوغی ها و در سرمای همهمه ی این حرف ها چشم هایم بهتر به عشق تو گرم می شود.....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 دیماه سال 1390 03:20
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس ... پ.ن : عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل سوره مبارکه قصص آیه ی شریفه ی ۲۲ به اشکی که در قنوت می لغزید قسم و به نمازهایی که ساعت خواب می ماند اما لطف تو نه ... من بنده ی تو ام. و امید دارم به رحمتت که نجاتم بدهی از عذاب آن روز سخت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1390 12:22
ز سرو قد دلجویت مکن محروم چشمم را ... پ.ن : امام تا آخرین لحظه هر کس را که در مصیبت او بی قراری می کرد تسلیت می دادند...حتی به حضرت زینب (سلام الله علیها) چند نوبت توصیه به صبر و شکیبایی می کنند.. اما وقتی خود عازم میدان می شود..وقت خداحافظی از دخترش سکینه.. در مقابل بی تابی او می فرماید : سکینه جان..قلب پدر را آتش...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 آذرماه سال 1390 17:48
السلام علی الرضیع الصغیر ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 آذرماه سال 1390 04:45
امام سجاد روحی له الفداء می فرماید که در شب عاشورا کنار عمه ام زینب نشسته بودم و او مداوای من میکرد. حضرت اباعبدلله در خیمه خویش مشغول اصلاح شمشیر خود بود.. و زمزمه می کرد : یا دهر اف لک لک من خلیل کم لک بالاشراق و الاصیل من صاحب او طالب قتیل و الدهر لا یقنع بالبدیل .. و این اشعار را دو یا سه بار تکرار کرد.. و من...
-
تو را تنها تو را باید سرودن
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 02:44
احمد عزیزی خطاب به امام خامنه ای (سلم الله نفسه) می سراید که : سلام ای وارث خون شهیدان حسین سرزمین بایزیدان... و من فکر می کنم که گاهی مردم درست مثل ایهام این بیت ..دو دسته اند.. آنها که بایزیدند و آنها که با یزیدند ... و الله یهدی من یشاء الی صراط المستقیم ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 آبانماه سال 1390 01:05
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد... پ.ن : یا رئوف یا رحیم .. پ.ن : جمع شده ایم دور هم و نزدیک عید غدیر است اما چند قدم آن طرف تر دستم می رسد به کتاب مقتل.. .. به خدا که کسی نفهمید اشک هایم را میان همهمه ی لبخندهای دوست داشتنی.. میان اینکه دلم می خواست همانجا با تو باشم.. و این معجزه ی من نیست.. این سحر اسم تو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 23:11
چه شب است یارب امشب که ستاره ای برآمد که دگر نه عشق خورشید و نه مهر ماه دارم.. پ.ن : فراموشم نکرده ای .. اما انگار قسمت نیست تا قبل از مرگ دیداری باشد.. حالا نپرس که چرا هر قلمی را با این مطلع امتحان می کنم که در غربت مرگ بیم تنهایی نیست یاران عزیز آن طرف بیش تر ند ..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 10:27
آن شب که من از غم به دعا دست برآرم.. پ.ن : الحمدلله رب العالمین شهادت می دهم که تو خدای خوبی برای من بودی و من بنده ی بدی برایت .. من به خودم ستم کردم.. و تو درست جایی که مستحق خشمت بودم بر من بخشیدی . .. و من هیچ نعمت این دنیا را به اندازه ی شیرینی بخشش ات دوست نداشتم... الهی انت کما احب فجعلنی کما تحب .. پ.ن : از...
-
هذا الذی رزقنا من قبل ...
دوشنبه 16 آبانماه سال 1390 02:47
نشود از سر من سایه ی عشقت کوتاه .. . پ.ن : دعای عرفه خیلی خوب است..آرام است..رها است اما با اگر با بغض بخوانی اش چیز دیگری است.. اگر دلت بداند که وقت نجوا کردن است با رحمن الدنیا و و الآخره و رحیمهما.. پ.ن : یادت هست گفته بودم که آنجا که امام می گوید و فی سفری واحفظنی.. از همه جا بیشتر به گریه می رسد؟ .. باز هم می...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1390 11:46
مرا دلی که صبوری از او نمی آید . .. پ.ن : عاقلان خوشه چین از سر لیلی غافلند این کرامت نیست جز مجنون خرمن سوز را ... پ.ن : شاید بدانی اما.. داشتم به خود می گفتم این روزها چقدر صبر می خواهد نبودنت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 01:49
زلف بیفشان که مرا در طلبش عمر گذشت ... پ.ن : بگذار ندانستن هایم را طعنه زنند هر چند من هم دوست داشتم که بدانم اما من تو را بی آنکه بدانم دوست دارم بی آنکه حتی رمزی از لبانت به رویم گشوده باشد بی آنکه حتی دیده باشم ات. برای من این ندانستن ها و ندیدن ها همه نشانه است که باید به دنبالت بیایم و این زندگی من است.. پ.ن : به...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1390 11:38
حیف باشد مه من این همه از مهر جدایی . .. پ.ن : تا حالا برایت نگفته بودم شاید.. اما گمان می کنم اشک هایم دارد راه به جایی می برد که تو از قضای دلم با تمام لبخندهای همیشه ات..آنجا نشسته ای.. پ.ن : داشتم به لحظه ای فکر می کردم که دستت را می کشیدی رو خاک که خوب نرم شود برای امانتی که به تو سپرده بودند تا مخفی کنی در دلش.....
-
دستت اما حکایتی دارد ..
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 07:55
هرگز گمان مبر که ز یاد تو غافلم گر مانده ام خموش . . خدا داند و دلم . . . پ.ن : دل در کنار یاد تو تنها نمی شود ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 12:09
شاید لب هایم از یاد تو غافل مانده باشد اما تو را قسم میدهم به همین امشب که وقتی اسم تو آمد اشک در چشمم بی طاقت شده بود و مشتاق بود که رسوایم کند . .. من هنوز به دست های تو معتقدم و به محبتی که بی اختیار و بی آنکه حتی کلمه ای حرف همراهش باشد به من سپردی.. من هنوز بر همان عهدم.. و به لطف خدا .. به لطف خدا خیانت نمی کنم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مهرماه سال 1390 05:11
هر چه آید به سر ما همه از دوری توست بانگ رسوایی من نیز ز مستوری توست ... پ.ن : فاصله ی ما آنقدر زیاد شد که نه تو دیگر کنار نگرانی های من ماندی و نه من دیگر پا به پای صدای تو دویدم.. .. حرف آخرمان از شهادت است.. و من که میدانم.. تو داری از خودت می گویی.. من همیشه از تو عقب تر بودم.. و همیشه این منم که می مانم و همیشه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 مهرماه سال 1390 11:09
باید شب چشمان تو را قدر بدانم ... پ.ن : معجزه تو به دستانت بود که هر وقت می خواست دستان مرا می گرفت و سحر من به کلماتم.. به کلماتی که هیچ وقت به دست های تو نرسید .. معجزه ی تو تمام سحرهای مرا بلعید .. و من به خدای تو ایمان آوردم.. بی اجازه ی هیچ کس.. انا الی ربنا لمنقلبون
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 شهریورماه سال 1390 12:27
اگر دل داشتم می بردی از من ... پ.ن : خدایا لذت عبادت به ما بده .. شعف بندگی .. خدایا حجت خودت رو به ما معرفی کن.. اللهم عرفنی حجتک.. اللهم صلی علی ولی امرک القائم المومل و العدل المنتظر و حفه بملائکة المقربین و ایده بروح القدس یا رب العالمین.. پ.ن : باید بنویسم باید تو را هر بار بی آنکه حتی ببینمت بنویسم و من نمی دانم...