مثل آن مترسکی

که آشیانه ی پرنده می شود

خنده اش گرفته مرگ!





علی مردی دشمن ساز و ناراضی ساز بود .
این یکی دیگر از افتخارات بزرگ اوست.
هر آدم مسلکی و هدف دار و مبارز ومخصوصا انقلابی
که در پی عملی ساختن هدفهای مقدس خویش است
دشمن ساز و ناراضی درست کن است . . .

اگر شخصیت علی ،امروز تحریف نشود و همچنان که بوده ارائه شود ،
بسیاری از مدعیان دوستیش در ردیف دشمنانش قرار خواهند گرفت...
علی در راه خدا از کسی ملاحظه نداشت ...
قهرا این حالت دشمن ساز بود
و روحهای پر طمع و پر آرزو را رنجیده می کند و به دردمی آورد ...


شهید مرتضی مطهری

سخن از بودن ‌نیست،
سخن از ماندن‌ نیست،
سخن از عمق ‌غم است
و پریشانی یک‌دل
که در اندوه غریبانه‌ی خویش
بی‌صدا می‌شکند‌!
وغباری‌که در اندوه زمان جاری‌است ...
سخن از تلخی یک ناپیداست ...!

پ.ن :‌ گاهی سخن علی (ع) مصداق لحظه هایت می شود
که فقد الأحبّة غربة...

ن
می دانم اثر صدای وحید است
یا این آهنگ بنان/...
یاد خیلی روزهای دور می افتم
توی ماشین...آسمون غروب گرفته
صدای گرم...صدای دلنشین...صدای کودکی های ساده
خنده ی شوق و مستی ستاره ها...
دلم از دنیا گرفته...

تو می گفتی وفا دارم
محبت را خریدارم
ولی دیدم نبودی

تو می گفتی حبیبم من
که بر دردت طبیبم من
ولی دردم فزودی...



پ.ن :‌ به چشمانت قسم!

و اوفو بعهد الله اذعاهدتم
و لاتنقضوا الایمان بعد توکیدها
و قد جعلتم الله علیکم کفیلا
ان الله یعلم بما تفعلون...

نمی دانم
گاهی روح انسان سنگین می شود...
می شکند!

هر چند میان عاشق و رفیق
هزار کوی بی نشان است
اما
هی لک رضا و لی فیها صلاح ...



دیوانه ی عشقت را جایی نظر افتادست

آنجا نتواند رفت ، اندیشه ی دانایی...

¤ داشتم با فرزام چت می کردم
طبق معمول این مشکل رو داریم همیشه که
اگر در آب ، برق ، تلفن یا حتی سرویس دستشویی همسادگان (!)
مشکلی پیش بیاد ،
تکنسین مربوطه اینترنت من رو قطع میکنه!
شانس ما همیشه نوشابه س ...یعنی رسما گاز داره.
داشتم می گفتم :‌
وسط چت ارتباط قطع شد.
دو ساعت بعدش که وصل شد رفتم اورکات . دیدم فرزام برام نوشته :

Yaa man Hova fi offehi On
!Yaa man Hova fi Onehi Off


¤ شاعر می فرمایند :

گلستونو به خار و خس نمی‌دم

به هر دستی بیایه دس نمی‌دم

 مگه بازار شامه بی‌مروت

دلی که داده بودی پس نمی‌دم

¤ بهترین روزایی که در پاریس داشتم
همون روزایی بود که حاج صادق! هم اینجا بود...

در یه حرکت نمادین رفتیم رستوران ایرانی.
که عکسش به صورت نمادین تیره و تاره !

البته واسه ی اینکه ابعاد این دوست ما هر چه بیشتر و بهتر مشخص
بشه (منظورم از بعد اخلاقی و عرفانی هستش)
این عکس رو هم یه عکاس شهیر
در مترو ازش گرفته!

¤ گاهی هم دلتون می خواد یه عکس رمانتیک
که مظهر صلح بین دو کشور دوست و برادر
آذربایجان و اندونزی هستش رو ویران کنین!


¤ یادمه یه معلم عربی دبیرستان داشتیم
به نام آقای زنده دل
که همون وقت خیلی شیک نود سال رو داشتن
و همیشه می گفتن : اگه شما تونستین عربی فصیح
حرف بزنین دعا کنین خدا منو بیامرزه!
(البته این جمله ایهام لطیفی هم داشت همیشه!)

 کلاس به دو شیوه ی متفاوت
یکی با فرکانس معمولی و دیگری با فرکانس مادون بنفش عرضه میشد
و گاهی هم حالات عرفانی عجیبی دیده میشد که در این مقال
نمی گنجد 

به هر صورت می خواستیم بگوییم که نتیجه ی ریاضت های عارفانه ی ما این شده که اینجا
با عرب ها میتونیم عربی حرف بزنیم ،(نمی دونیم چرا ضمایر جمع بستیم!)
 هر چند وحید در همان سال پیش دانشگاهی
به این مقامات رسیده بود و با دکتر عباسی به زبان
فصیح عربی تبادل نظر می کرد!

¤ دیروز سر کلاس لاگ ، فیلیپ بزرگ (استاد ارجمند) فرمودند:
این کشف زندگی مرا تغییر داد!
اوون بنز رو که می بینین دم در
ماله منه!