پیر شده ام...
خاطراتم زیاد شده اند.
امتحان دارم
درس هایم تلنبار شده اند
شادی هایم برای تفریح به مرخصی رفته اند
دوست هایم برای شادی...
«فکری برای دوزخ امروزمان (سوم اردی بهشت) بکن
ارزانی تو باد -فردا- بهشت من! »
پ.ن : ایران رفتنم نکو بود و از بهارش پیدا !
به محض نشستن هواپیما برای موبایل مرده ام پیغامی ناشناس
آمد که : حلال کنین!
داشتم حافظ می خواندم تا مسافران پیاده شوند
آمد که :
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده اند به مستی ، زمام ما
ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ، ز آب حرام ما !