ne pas me laisser seul

دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آنست که باشد غم خدمتکارش!



۱. این مدت اینقدر کتاب و رمان خوانده ام که دیگر کتاب ها
برایم شبیه هم شده اند!
بالاخره انگار جایزه ی نوبل ادبی را هم قرار شده بدهند
به فیلیپ راس ...( که به زعم من حتما با شهرام ناظری فامیله!)
قبلا فقط  Portnoy's Complaint  اش خوانده بودم.
Exit Ghost و Everyman اش را هم اخیرا ( یعنی همین دو هفته پیش!)
خواندم!
به این میگن حس نوبل شناسی!

۲. یادش به خیر : یه فراز عجیب بود به دکتر وطنی می گفتم :
کودکان از کشتن موران خوش اند
مردمان از کودکی مردم کش اند !

۳. بیدل می گوید :

عاقبت سودی نبردیم از سراب عافیت
ساحل گمگشته ی ما را به دریا ریختند!

۴. نظیری نیشابوری شاعر به ظاهر سبک هندی است
اما انگار بیشتر در آب و هوای اینجا شعر گفته!

« شاهدان چمن تهی دست اند»
- جامه ی سرو تا سر زانوست!-

در دل او ، درد ما از ناله
تاثیری نکرد
برد مرغی نامه ی ما را
که بال و پر نداشت!

۵. لطفا به گیرنده هاتون دست نزید!
فرستنده داره با خودش حرف میزنه !

۶. ممنون از تمام ایمیل هایی که مضامین عرفانی به شکل
احوالپرس داره...الحمدلله هیچ مشکلی نیست که به دست
شماها قابل رفع باشه.
به قول معروف : تلفن ما همیشه عشقال است...

یا به قول شاعر :

پیچیده ترین مشکل من موی توست!

نظرات 19 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:16 ق.ظ

عاقبت بویی نبردیم از سراغ عافیت
ساحل گمگشته ما را به دریا ریختند

MB پنج‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:36 ق.ظ

سهیل محمودی هم همینو نوشته اما
به نظرم :

سودی نبردیم از سراب عافیت درست تره.

چون بویی نبردیم معنی چیزی عایدمان نشد نمی دهد.
سراغ عافیت هم به نظر من بی معنیه.
در سازگاری با دریا و ساحل و ... سرآب درسته حتما.


یادمه توی دبیرستان یه شعر از اخوان بود :

داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در
تابوت پست خاک می گوید...

معلم ادبیات می گفت : این منظور شهیدان انقلاب اسلامیه!
حالا گذشته از شخصیت شاعر که به این حرفها
نمی خوره و یا اینکه هیچ شاعری برای تمجید از
شهدا نمی گه که توی تابوت پست خاک! الان هستن.
گذشته از اینا .

بعدش اخوان میاد میگه : پادشاه فصل ها پاییز !
یعنی احتمالا اگه اون معنی اول درست باشه
اخوان خیلی هم حال میکرده با این خونریزی و اینا
و براش زیبا بوده!!!

MB پنج‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:14 ب.ظ

مثل اینکه حدسمان غلط از آب در آمد
و Doris May Lessing نوبل ادبی را گرفت!
پاریس که بودم کتاب - مادربزرگ ها- ش رو خوندم
که چهار تا داستان کوتاه و بی خاصیته!

نمی دونم معیار انتخابشون چی بوده
باید بگردیم ببینییم ایشون چه نظری در مورد
اکبر گنجی و غنی سازی در نطنز داره
آخه دلیل دیگه ای نمیشه متصور بود!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:29 ب.ظ

سودی نبردیم از سراب عافیت یعنی عافیتی که ما به دنبالش بودیم سراب بود و در سراب هم که سود نیست.
بویی نبردیم از سراغ عافیت و بیت بعد یعنی از این مهلتی که به وجود آمد بهره ای نبردیم و سفره جمع شد. می تواند شرح حال همین روزها باشد.

خرچنگ زاده جمعه 20 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:33 ق.ظ http://kharchangzade.blogfa.com

میگن کرمانشاه بدنیا آمده!؟ عجیبه!؟ خانم دوریس لسینگ رو میگم.
http://nobelprize.org/nobel_prizes/literature/laureates/2007/
اینجا رو ببین!!!!

فطرس جمعه 20 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:35 ق.ظ


چون چشم تو دل می برد ا گوشه نشینان
دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست!
...
این یعنی پیچیده ترین مشکل من چشم توست:دی
.
من فکر می کردم جایز نوبل ادبی امسال به bollinger میرسه
یا دیگه خیلی بخوان نامردی کنن به تاج زاده یا آرمین میدن!
اما گویا با این حس نوبل شناسی هردومون شدیم مثل اون عارفی که
تشت طلا را لگن مس می کرد!!
.
به نظر من باید به نظر سهیل محمودی احترام گذاشت
نظر اون نظر همه ماست:دی
.
به گیرنده دست نمیزنیم
ولی برا فرستنده چرا..
.
راستی محمد از حسن سلیقت در انتخاب عکسا هم باید تقدیر کرد!!
مثلا عکس همین پست در تناظر یک به یک با شعر جناب نظیری نیشابوریه...

خرچنگ زاده جمعه 20 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:47 ق.ظ

American literary critic Harold Bloom called the academy's decision "pure political correctness. Although Ms. Lessing at the beginning of her writing career had a few admirable qualities, I find her work for the past 15 years quite unreadable ... fourth-rate science fiction

MB جمعه 20 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:54 ق.ظ

سلام هاتف جان :

من نمی دونم کجاییه!
دیدم فارس نوشته کرمانشاهیه و واسه همین سانسور شده
و از این اراجیف (با احترام به عزیزان خبرگزاری فارس
این خبرشون خیلی عجولانه بود و بی اساس)

به هر صورت خدا رو شکر یکی دیگه پیدا شد
فهمید که نمیشه کتاباش رو خوند!

نیما جمعه 20 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 06:59 ق.ظ

مهندس جواب پیام شخصی ما رو در پیام آور یاهو نمی دی بی معرفت؟ نمی گی اینجا دو نفر تو غربت نگرانتند. منو با این امانتی که دستم سپردی تنها گذاشتی و رفتی سراغ سنگ های اسکاتلند!!!

MB جمعه 20 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:48 ق.ظ

سلام نیما جان

در مورد معرفت ادعایی ندارم اما خیلی وقته
مسنجرها تعطیله!

نیما جمعه 20 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:41 ب.ظ

سلام. به هر حال یه کاری داشتم که این جور که این دوستمون می گفت فقط از دست تو بر میاد و بس. یه نگاهی بنداز اگه مقدوره یه ندا بده. اگرم نه که هیچی. به حمید هم سلام منو برسون.

MB جمعه 20 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:09 ب.ظ

سلام نیما جان
من به هر صورت نگاه کردم. تعداد زیادی پیام و اینا بود
هیچ کدومش مربوط به شما نبود.

ممکنه فرستاده نشده باشه.ایمیل بزن.

[ بدون نام ] شنبه 21 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:18 ق.ظ


چشم بگشا دمی ، ببین مژه ات
برده از من تمام دین مژه ات
ارمغانش تحیرو عطش است
از سر چشمه یقین ، مژه ات
رخنه در کارگاه عالم حسن
گفته ای کار کیست ؟ همین مژه ات
گرچه سر رو به آسمان دارد
می کند فتنه در زمین مژه ات
می توان گفت : جمع اضداد است
شوخی و شنگی غمین مژه ات
یا به بازی است یا که در خواب است
نقشه کی می کشد پس این مژه ات
حیرت آینه گواهی داد :
مژه بر هم نمی زد این مژه ات
چون عطش دست شسته زآب
می کند خاک آتشین مژه ات
می زند ، می کشد و می شنود
از لب کشته : آفرین مژه ات
کفه هایش مدام در تب و تاب
چون ترازوی مهر و کین مژه ات
مژه دل مدام در تپش است
از زمانی که رفته چین مژه ات
زلف حبل المتین پریشان شد
در شگفتم از این چنین مژه ات
برده از من تمام دین مژه ات
مژه ! آری مژه ! همین مژه ات ...

MB شنبه 21 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:04 ق.ظ

یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است

میله های قفسم را نشمارم ، چه کنم؟!

نیما شنبه 21 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:43 ق.ظ

باشه حتما. یه چیز خبیثانه هستش!!! یو ها ها ها ها!

[ بدون نام ] شنبه 21 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:36 ق.ظ

میگن هلال عید در ابروی یار باید دید
از مژه تا ابرو زیاد راهی نیست محمد :دی

MB شنبه 21 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:21 ب.ظ

۱.
واسه همین فکر می کنی از دست من بر می آد؟!

۲.
حالا شما ها که خوبه وضعتون اینجا
من به تنهایی ستاد رویت هلال ماه بودم!
و باید بگم که بین آندو که فرمودین فرق بسیاره!

۳. مولوی می گوید :

عاشقان را وقت شورش ابله و شپشپ مبین
کوه جودی عاجز آید پیش ایشان در ثبات!

نیما شنبه 21 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 08:33 ب.ظ

آقا اتفاقا روایات مختلفی هست. بنابر یکدومش شما این کار خبیثانه رو انجام نمی دی! اگه انجام ندی که انسانی رو از عذاب آتش نجات دادی!

MB شنبه 21 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 08:42 ب.ظ

سلام نیما جان
من خوشحال میشم به خاطر خدا کمکی ازم بر میاد
اما به خاطر رضایت خلق خدا اصلا روی من حساب نکن
چون میدونی خیلی راحت «نه» می گم!

و مثل بقیه هم سعی نکن به من بگی که
رضایت خلق خدا و رضایت خدا همیشه یه چیزه.

به هر صورت من هنوز ایمیلی ازت ندارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد