صبور شده ام!
اینقدر که میتوانم صبر کنم تا ببینم لبخندی که
روی صورت منشی است
چقدر دوام می آورد!
این روزها هر کلمه برایم معنای مدرن تری یافته است!
Team working مرا یاد برادران یوسف می اندازد
و سلام های دم صبح ، Update مزاحم ویندوز...
شمع و پروانه مرا یاد پیکان آبی سی سال پیشمان می اندازد!
فرهاد را که می بینم یاد -غار- می افتم و
شیرین مرا به یاد زنبور می اندازد
و خسرو همان نامه ای بود که پاره شد
لیلی مرا یاد «شاهدان عینی» می اندازد و
مجنون یاد اشانتیون...
خیلی صبور شده ام!
۱. به من میگه : یه چیزی بپرسم راستش رو می گی؟
-باشه!
تو واقعا فکر می کنی ماها احمقیم؟
- آره!
۲. همه رو برق میگیره ، ما رو شایعه ی چراغ نفتی!
سلام
جالب و دل چسب می نویسی
چند تا از پستهاتو خوندم جالب بود
به منم سری بزن
بای
خودتون چی؟
خودتون به هیچ وجه احمق نیستین؟
کیها احمقن؟
نه.. جدا برام مهمه... دوست دارم بدونم کیها از نظر شما احمقن؟ احمق.. جاهل.. گمراه.. و ...
البته این بخشی از مکالمه ی من با هم خانه ای هاست!
اما در هر صورت :
احمق و جاهل و گمراه رو من تعریف نکردم!
جاهل کسیه که از اصل موضوع خبر نداره و دنبالش هم نیست
احمق کسیه که وقتی اصل موضوع رو بهش می گی هم
نمی فهمه
گمراه کسیه که اصل موضوع رو می فهمه اما اشتباه!
اما در مورد خودم! Terry Bradshaw یه جمله ی ورزشی! داره
که خیلی معروفه! و میگه :
I may be dumb, but I'm not stupid
حاج محمد سراغی از ما نمیگیری!
طبیعی است صبوری پیشه باید کرد.
در فرنگ زمینُ حتی یک پوست خربزه هم میتونه آدم را بگیره چه برسد به چراغ نفتی شرقیها.
اصلاْ مهم نیست که ...
مهم معرفت است حتی اگر به اصطلاح آی کیوت هم پایین باشه.
دوست بزرگواری که فکر میکنه یا باید احمق بود و یا به حماقت دیگران خندید و اسباب لذت بعضیها شد......
چه میشود شاید .... تشریف .....
بگذریم این هم رفصتی است برای ابراز نظر و از آن مهمتر باب گفتمان اگرچه بعضی دوست دارند به کشتمان برسند آنهم زودتر از موعد مقرر. و معرفت و شجاعت بعضی را بحساب جسارت و پررویی خود میپندارند اما باور کنید که اینها...
سلام توکل جان!
اینم یه پاسخ با زاویه ی دید بنیاد نخبگان :دی
سلام داش محمد
سر صحبت ما با این فرنگیمابها بود که حتی یک جو غیرت نداشتند چه برسد به معرفتِ اینها اگر فهم و شعور داشتند که به خودشان رحم میکردند بماند که ...
در ثانی این دوستانی هم که اظهار لطف کردند در این نظرگاهُ به گمانم متوجه اضل مووضع نشدندُ این جایگه فرصتی برای عرضه اندیشه است خواه برخی همچون محمد عزیز ما حکایت دل بنگارد یا که برخی حتی جربزه معرفی خویش را ندارند و زمین و زمان را به هم میدوزند شاید کع کلاهی از این نمد پاره پاره برای خود درست کنند.
هرچه بیشتر اوج بگیری در نظر مردمی که پرواز را نمی فهمند کوچکتر به نظر میرسی!!!
راستی نکته دیگری برای دوستان آنهم مذهبیها عرض کنم که:
وقتی به دنیا می آیی در گوشت اذان میگویند، وقتی میمیری بر بدنت نماز میخوانند.
زندگی چقدر کوتاه است فاصله اذان تا نماز.
ممنون که جواب دادین
(من باهاتون دشمن نیستم... فقط خیلی وقتها از لحن تندتون ناراحت میشم... همین)
چقدر دلم میخواد اون دنیا ببینمتون...
چقدر دلم میخواد بدونم چطوری خدا رو دوست دارین...
چقدر دلم میخواد بدونم ... (این یکی مربوط به خداست)
خدایا... تو جواب سئوالهام رو بهم بفهمون... بهم فهموندی که هیچ امیدی به آدمهای دور وبرم نباید داشته باشم... حتی برای هدایت و پیدا کردن راه و بیرون اومدن از گمراهی...
محمد عزیز سلااااااام
من و علی خیلی منتظریما !!!!!!
به همه بچه ها گفتم که داری میای :دی
محمد جون خیلی ممنونم از نظری که برام گذاشتی
مثل همیشه دقیق و بی ابهام
راستی محمد جون
من و علی امروز دو بار زنگ زدیم به همون شماره موبایلی که ازت تو فرانسه داشتیم (موبایل) اما فکر کنم اون دیگه کار نمیکنه ! شماره جدیدی نداری؟؟؟
خیلی چاکرم
به همین زودیا :دی
وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>
http://www.dvp.mihanblog.com
گنج7دریا
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع/شرکت درجایزه800دلاری
دو سه شبه که چشمام به دره...
خدا کنه که خوابم نبره......
تو این قفس که زندون منه......
دلم گرفته و منتظره.....
خدا کنه که خوابم نبره.......
شبا که یکه تنها می مونم...
با غصه ها تو دنیا می مونم......
یکی آخه می تونه بگه....
اونکه عزیزه چرا رفته...
چرا کسی نمیگه به من.......
عشق و امیدم بکجا رفته........
سلام.
از مطلب قشنگتون استفاده کردیم...
قلمتان پایدار وگامهایتان استوار
صبا با یاد یار منتظر آمدن شماست...
منتظر قدوم پرمهر شما تا آشکهای فراقتان وب نوشت ما را متبرک سازد
زبس که پرده عصیان گرفته چشم مرا
تو در کنار منی و من تو را نمی بینم