- اوضای غربت چه طوره؟
- اینا یا من؟
- هر دو.
- اینا که بدبختن. اما هر روز زور میزنن که
بگن نیستیم. من که باور نمی کنم.
- خودت چی؟
- ایران که بودم ، توی همون دانشکده ی آجری
هم غریب بودیم. چه برسه به اینجا.
اونجا هم بیشتر وقتم رو توی نمازخونه ی دو در دوی
زیر پله ها می گذروندم. توی تاریکی. گاهی کفش هایم
رو هم می بردم داخل که دیده نشن.
اما غربت اینجا بهتره. از کسی توقعی نداری.
- ...