من از اوون آسمون آبی می خوام م م ...
مگر نسیم سحر
بوی زلف یار من است..
که راحت دل رنجور بی قرار من است..
۱. لا تسمع فیها لاغیه!
۲. ملالی نیست جز همین خواب های رنگی
که یکدست نمی شوند
با آدم ها و روزهای
سیاه و سفیدمان...
۳. پشت دریاها هیچ شهری نبود
همین است که می گویم
روی شعر ها حساب نکنید!
۴. به قول فروغ :
به خدا غنچه ی شادی بودم
دست عشق آمد و
از شاخم چید...!
۵. چقدر دلم می خواست
وقت تاریکی ها و
جشن شمع ها
در همون خونه ی کوچک خودمون بودم..
یادش به خیر چه مشق ها که کنار شمع ننوشتیم
...
خوش به حال پروانه ها...!
اگر هزار غم است از جفای او بر دل
هنوز بنده ی اویم که غمگسار من است..
حذف نکرده بودید !
و دیگر اینکه
خوش به حالی فقط خاص روزگار است
ولا غیر !
منم م م ...