نسل من...
نسل سر به زیر و سر به هوا !
نسلی که تمام حرفهایش را
در پاورقی می نوشت.
می دانست که
خدا هم
متن ها را جدی نمی گیرد.
نسلی که معشوق های دست ساز خود را پرستید ...
نسل من شب امتحانی بود
گریه هایش. دردهایش. حتی شادی هایش
بگذار بگویم که...دوست داشتن هایش هم
شب امتحانی بود!
نسل من آدمهایی را دید که حسرتشان را می برد
و آدمی شد که .. نبود.
نسل من از ته دل
عاشق زندان بود
و باز
از همه ی بندها می رهید..
نسل شاگرد اول ها
نسل نمره های بهتر از ۱۹
نسل ضربه های پشت هجده.
نسلی که شاعر بود و نقاش
ولی مهندس شد و کارمند.
نسل تضاد ها.
گچ و وایت برد.
معلم و استاد.
دوست و رفیق...
نسل زن های چاق
که آرزو داشتند لاغر شوند یا
زن های لاغر ، چاق.
نسل خستگی از خودنمایی ها.
نسل رقابت شراب ها
با چنگ و دندان.
برای هفت سال بیشتر داشتن.
نسل تشنگانی که
سراب را باور می کردند.
اما به دنبالش نمی رفتند...
نسل خسته گی ها
نسل دعواهای زمینی و
نمازهای آسمانی.
نسل سوخته..
سلام!
حسی که با خوندن این نوشتتون بهم دست داد اینه که:
احساس کردم تو یه جلسه سخنرانیم و شما سخنران!
ولی کاش اینم می تونستم نشون بدم که بعد از سخنرانی همه بلند شدن و براتون یه دست محکم زدن!
این همه عشقای کوتاه و ..
این تحمل های طولانی........
آره دیدم با اون عشق کوتاهت!!!
جای خالی را پر می کنیم:
و آدمی شد که ذره ای شبیه آن ها نبود!
...
و آدمی شد که فکر می کرد آدم شده!
و آدمی شد که ارزش نگاه کردن هم نداشت
چه برسد به حسرت خوردن!
چقدر وقته من اینجا را نخواندم و کامنت هم نگذاشتم ؟ ... نمی دانم !!
مثل همیشه خودم را اینجا وسط این نوشته ها پیدا می کنم ... همونی که گمش کردم و نمی دانم چرا هیچ پلیس 110 ای نمی تونه پیداش کنه !!!!!!!!! ....
ما نسلی هستیم که خودمون، خودمون را سوزاندیم!!