می گفت شهید بهشتی روزهای آخردو بیت شعر را مدام با سوز دل و آه حسرتزمزمه می کرد :درد عشقی کشیده ام که مپرسزهر هجری چشیده ام که مپرسهمچو حافظ ، غریب در ره عشقبه مقامی رسیده ام که مپرس..
ای دل آرام دل شیدا سلام ای حدیث بی وفایی ها سلامراز های مرموز دل های عاشق اقیانوسی به پهنای کهکشانهاست. وامابر من قلم قضا چو بی من رانند پس نیک و بدش زمن چرا میداننددی بی من و امروز چو دی بی من و توستفردا به چه حجتم به داور خوانند کهنه معلم ارومیه
محمدم..
ستون عدل الهی !بلند شو ٬برخیز ..که خشت های زمین از مقاومت سیرند ..
ای دل آرام دل شیدا سلام ای حدیث بی وفایی ها سلام
راز های مرموز دل های عاشق اقیانوسی به پهنای کهکشان
هاست. واما
بر من قلم قضا چو بی من رانند
پس نیک و بدش زمن چرا میدانند
دی بی من و امروز چو دی بی من و توست
فردا به چه حجتم به داور خوانند
کهنه معلم ارومیه
محمدم..
ستون عدل الهی !بلند شو ٬برخیز ..که خشت های زمین از مقاومت سیرند ..