من و تو را
دگر همین
طاقت بی ترانه بس..
ز عشق هم
دگر همین
آتش بی بهانه بس..
الهی لا تودبنی بعقوبتک
و لا تمکر بی فی حیلتک..
پ.ن : حالا خوب می فهمم یعنی چه که
سید می گفت : ثانیه های نامی حسرت..
از دور شاید درست معلوم نیست
اما تو که میدانی از هر لبخندی
-هر چند ناممکن-
سراغ تو را می گیرم
و روی هر آتشی
دست تو را لمس می کنم..
دروغ چرا...
در این همه قنوت
بین دست های من
تو بودی
و انگار نمی دانستم..
از تو هرگز..
ولی از خود
نا امید شده ام دیگر..
شعر بالای عکس قشنگ بود فقط اونو خوندم
پیش ما بیا
بود و نبود من از دست رفته است...
باری، مگر تو دست برآری به یاری ام
و اذا سئلک عبادی عنی فانی قریب
امروز سه شنبه بود...
اما گویا یادش رفته بود تلخی یه سه شنبه ها رو بگیره ...
حیف شد دل من یادش بود ...
):
salam.
seshanbe bood,
ghabool daram
http://301040.blogsky.com
یکی یه جایی دلش خاکستر شده
یکی بغض راه گلوشو بسته
یکی
یه جایی
دلش
تنگه
یکی یه جایی ابر شده
می باره
می باره ..
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=26754