من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا را ..
پ.ن : یا سریع الرضا ..
دلم برای ضریح آقا تنگ شده..و چشمان کودکی که
به چشمان اشک آلود من خیره می نگریست..
من هر وقت میرسم به اینجای شعر قیصر که :
- آیا در روزگار آمدنت هستم..-
چشم هایم داغ میشود..
من از نزدیکی حرم رضوی امروز این صفحه رو به عادت همیشه باز کردم و به احترام تمام روزهایی که جملات شما گه گاه آرامم کرد، الان که صدای اذان مغرب حرم را می شنوم دعایتان خواهم کرد
امید که قبول افتد!
...
من به چشم های بی قرار تو
قول می دهم
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد....