علی الارائک ینظرون
تعرف فی وجوههم نضرة النعیم ..
« از مادرم بپرس !
گلویم ، شلاق خورده ی کبودی هاست
و مهر سجده ام ،
مزاری گم نام ..
زیر ثانیه های نامی حسرت!
از دیروز بی کسی
تا چشم های امروزی ات
چند قرن حیرت نوری فاصله دارم؟ »
از شرابه های روسری مادرم
سید حسن حسینی
قسم به چشمانت، که روزی قدس را پس می گیریم ...
قبل از قدس..خودت را پس می گیریم :دی
راه انکراتیک از من می گذره.. یکی بیاد منو پس بگیره :دی
می فرماید که :
قرار چیست.. صبوری کدام ..و خواب کجا...؟!
پ.ن :
گاهی این وجلت قلوبهم رو با تمام وجود درک می کنم.