امروز در راه برگشت به خانه با خودم فکر میکردم...اگر یک درصد از مردم ما به صداقت کامل عمل کنند وضع اجتماعی ما صد برابر از این بهتر خواهد بود...
به مسیر خود ادامه میدهم...
نزدیک چهار راه یک تابلوی بزرگ نصب کرده اند:

امام رضا (ع):

«راستگو باشیـــد»

در سایه روشن «تحقیر» زندگی
مرگ حافظه ی حباب است....
آدمها تراشه های متروک مداد های سیاه
بر کاغذ هایی نانوشته..

از مادیات متنفرم~!

وقتی که می آیی..
اندکی خاطره ات را با خود بیاور...

احتمال گریستن ما بسیار است..

فاطر السموات و الارض
انت ولیی فی الدنیا و الآخره
توفنی مسلما
و الحقنی بالصالحیــن

سر نوشت با دست های زمخت و کثیفش بر گلویم می فشارد....
مقاوت میکنم..
چرا که میدانم «مرگ» خود نوعی پیوستن به سرنوشت است..
و من از یاری ظالمین بیزارم...
زیر لب با نفسی که سنگین می جوشد...
زمزمه میکنم:

«ما رایت الا جمیلا»