« چه زجری میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار ست. »
پ.ن:و زمزمهء این عبارت در پس واژه های تو!!
جهان برایم دیگر معنایی نداشت و من ، دلیر و مغرور و بی نیاز!
اما نه از دلیری و غرور و استغنا بلکه از : «نداشتن» و «نخواستن» .
زندگی کوچکتر از آن است که مرا برنجاند! و زشت تر از آنکه دلم بر آن بلرزد!..
دکتر علی شریعتی
صد درجه زیر کفر است
و ما ...آسمان... آسمان
گرسنه ...
و ...خسته
ای عشق
من با تمامی برفها و بادها و گرگها
شعر سرودهام....
پ.ن: خطر ریزش کوه...
انا کفیناک المستهزئین
ولقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون
فسبح بحمد ربک وکن من الساجدین
واعبد ربک حتی یاتیک الیقین
پ.ن: بیدلی در همه احوال...
پ.ن: یه قطره آرزو...
عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم...