تنها احساس این روزهایم ، احساس بی لیاقتی محض است!
پ.ن: شاعری خون قِی کرد تاجری دید و خیال مِی کرد گربه ای دور لبش را لیسید عابری راه خودش را طی کرد!.....
شب ز آرامش موّاج صدا می پوسد...صورتم را ز پس پنجره ها می بوسد...