-
تاریخ وفات!
یکشنبه 13 دیماه سال 1383 22:42
<شنــیدن کی بود مانند دیدن!؟؟؟>
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 دیماه سال 1383 21:01
ای کـــوته آستیـــنان! تا کی دراز دستـی!؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 دیماه سال 1383 12:36
به دریا شکوه بردم از شب دشت از این عمری که تلخ تلخ بگذشت به هر موجی که می گفتم غم خویش «سری میزد به سنگ و باز میگشت»
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 دیماه سال 1383 12:26
تو را نادیدن ما غم نباشد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 دیماه سال 1383 20:58
«فصلی خوانم از دنیای فریبنده به یک دست شکر پاشنده و به دیگر دست زهرکشنده تا خردمندان را مقرر گردد که دل نهادن بر نعمت دنیا محال است» تاریخ بیهقی حذف شد به سبب آنکه نمی خواستم این محیط بوی لجن اطرافم را بگیرد. تحمل تنهایی برایم بسیار از گدایی محبت دیگران آسانتر است.. بدرود
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 دیماه سال 1383 10:49
استاد کنترل میگوید: دوســتان من به آتـش من میسوزند. تن من خود در آتش چهارده تن میسوزد. این تب را راهی به مرگ است... استاد در آتش خودپرستی منجمد شده است.... روزگاری پیش در ابتدای دفتر یکی از دوستان بر حسب حالش نوشتم: هر چه بینا چشم رنج آشنایی بیشتر هر چه سوزان عشق درد بی وفایی بیشتر هر چه دانش بیشتر وامانده تر در زندگی...
-
جمعه روز خوبی نبود!
جمعه 11 دیماه سال 1383 22:36
بر روی آسفالت کف خیابان قلبم یخ زده بود.. افکارم مریض شد زندگی ام به سرفه افتاد!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 دیماه سال 1383 22:35
اگر باور کنیم... «هر انسانی کتابی است نوشته چشم براه خوانندگانش» در آنصورت ترجیح میدهم در گنجه یا طاقچه ی روزگار تمام عمر خاک بخورم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 دیماه سال 1383 09:29
ترسم از ترکان تیر انداز نیست طعنه ی تیرآورانم میکشد....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 دیماه سال 1383 22:25
حس و حال غریبی است.. باور نمی کنی... باور نمی کنی..این روز ها چقدر تلخ می خندم! بیشتر تظاهر به روزهای خوبی بود که قدر ندانستم. احساس میکنم دارم جامد میشوم.. دارم solid میشوم... شاید به انتهای مسیر خوش زندگی نزدیک میشوم.. نمی دانم به چه سمتی میروم...واقعا نمی دانم..بیشتر دستی مرا به سوی خود میکشد. این را به وضوح حس...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 دیماه سال 1383 13:43
امروز در راه برگشت به خانه با خودم فکر میکردم...اگر یک درصد از مردم ما به صداقت کامل عمل کنند وضع اجتماعی ما صد برابر از این بهتر خواهد بود... به مسیر خود ادامه میدهم... نزدیک چهار راه یک تابلوی بزرگ نصب کرده اند: امام رضا (ع): «راستگو باشیـــد»
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 دیماه سال 1383 23:16
در سایه روشن «تحقیر» زندگی مرگ حافظه ی حباب است.... آدمها تراشه های متروک مداد های سیاه بر کاغذ هایی نانوشته.. از مادیات متنفرم~!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 دیماه سال 1383 19:18
وقتی که می آیی.. اندکی خاطره ات را با خود بیاور... احتمال گریستن ما بسیار است..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 دیماه سال 1383 00:09
فاطر السموات و الارض انت ولیی فی الدنیا و الآخره توفنی مسلما و الحقنی بالصالحیــن
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 دیماه سال 1383 10:09
سر نوشت با دست های زمخت و کثیفش بر گلویم می فشارد.... مقاوت میکنم.. چرا که میدانم «مرگ» خود نوعی پیوستن به سرنوشت است.. و من از یاری ظالمین بیزارم... زیر لب با نفسی که سنگین می جوشد... زمزمه میکنم: «ما رایت الا جمیلا»
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 دیماه سال 1383 22:01
من به یک آینه ، یک بستگی پاک قناعت دارم....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 دیماه سال 1383 19:33
از احتمال یک علاقه ی پنهان خوابم نمی برد .. سنگ ها و سیلی ها را می شناسم من چیزها دیده ام به زندگی که امروز کنار همین کلمات ساده به آسودگی رسیده ام ............................رازها دارد این دقایق شکسته
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 دیماه سال 1383 04:35
شاعری در دل شب زار گریست...
-
مرگ من باد که اینگونه توانیست مرا..
شنبه 5 دیماه سال 1383 21:34
یـــادگار از تو همین سوخـــته جانی است مرا شعله از توست اگر گرم زبانی است مرا...
-
Boxing Day!
شنبه 5 دیماه سال 1383 17:45
Now I know my A-B-C Next time you won't sing with me
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 دیماه سال 1383 19:52
هوای سرد دی نفس های سنگین مهر این روزها خود را با سرنخ های دروغین سرگرم می سازم...
-
سلامُ علی روضه حل فیها...امام یباهی به الملک و الدین
پنجشنبه 3 دیماه سال 1383 14:39
همچنــــــــان در آتش «مهر» تو خندانم چو شمــع..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 دیماه سال 1383 13:04
شهـــــید من! تو را از خاکــریز دیــگری آوردند . . . .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 دیماه سال 1383 23:32
به قول شهریار: ------------------ من دگر سوی چمن هم سر پروازم نیست که پر بازم اگر هست دل بازم نیست... شاخص فقرم و چندان متمایز از خلق که کسی منکر شخصیت ممتازم نیست
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 دیماه سال 1383 20:12
در آیات آخر سوره ی شعراء..تعبیری است که به نظر من جالب و آموزنده است.. در بیان خصوصیات اخلاقی عده ای از واژه ی «افاک اثیم» استفاده شده، و بعد دو ویژگی عمده برای این دو صفت ترسیم شده است. ۱-«یلقون السمع و اکثرهم الکاذبون» یعنی:آنچه را که شنیده اند سعی دارند مطابق نظر خود( وا حتمالا بر حسب معده خود!) برای دیگران طوری...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 دیماه سال 1383 20:03
این نوشته ها را با این مطلع آغاز کردم که .. معشوق من چندان لطیف است که خود را به «بودن» نیالوده ، که اگر جامه وجود بر تن می کرد، نه معشوق من بود... معشوق من، منتظری که هیچ گاه نمی رسد. انتظاری که همواره پس از مرگ پایان می گیرد، چنانکه این عشق نیز هم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1383 21:05
بدون هومن.. روزها سخت میگذرد.. حالا قدرش را بیشتر می فهمم..هم فکری هایش را..دلسوزی هایش را.. واقعا این روزها برایم سنگین است.. ... این ترم در دوریش چندان تنها و غریب بودم که دانشکده برایم مزه ی تلخ دروغ های اطرافم را پیدا کرد...دروغ هایی وقیح. .. شاید دوریست که مفهوم دوستی را مشق میکند.. و من انشای دوری را.. و هومن...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1383 11:07
من نگویم که به درد دل من گوش کنید.. بهتر آنست که این قصه فراموش کنید عاشقان را بگذارید بنالند همه.. «مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید»
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1383 00:33
امشب یکسر شوق و شورم..
-
شب یلدا
دوشنبه 30 آذرماه سال 1383 20:45
شب یلدا.. روز آخر پاییر... و افسوس و صد افسوس که گربه های حریص اطرافم با چشم های پر فریبشان نگذاشتند جوجه ها را بشمارم. دانه های قرمز انار احساس میکنم در شناخت اطرافیانم به معراج میرسم.. مهمان های سمج میهمان جان عزیز است ولی همچو نفس خفه میسازد اگر آید و بیرون نرود!