-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1383 07:59
بدون اطلاع قبلی دم در بیمارستان شهید می شوم و در حاشیه ی میدان شهدا فرشته ی جوانی در دل آه می کشد و آرزوهای گرسنه مرا بدرقه می کنند !
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 دیماه سال 1383 19:16
بی پروا در پی یک اسم میگردم اولش را میدانستم ولی پایانش را می خواهم دنبال یک اسم میگردم... یک نام که همیشه کنج اتاق ام نشسته است و به زندگی ام گرما و به لحظه هایم معنا می بخشد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 دیماه سال 1383 23:32
ایندرال ، آدالات ، منشاوی ، آرنولد ! خسته ام از بازیگوشی میان خیابان و عبور از خط کشی های منطقه دار هستی - حس می کنم - حوصله ی مرا ندارد سرم به چارچوب های خیالی می خورد
-
با همه جرمم امید با همه خوفم رجاست
سهشنبه 29 دیماه سال 1383 15:01
گر بزند حاکم است ور بنوازد رواست
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 دیماه سال 1383 21:38
در بیابان جنون از راهزن اندیشه نیست کاروان در کاروان سنگ ملامت میرود!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 دیماه سال 1383 09:10
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت همه سهل است.. تحمل نکنم بار جدایی!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 دیماه سال 1383 23:56
تصادف عرفه و راکتور... نقل است روز عرفه جبران مافات شب قدر است.... و من باز هم.. recycle میزنم...
-
خدایا!
یکشنبه 27 دیماه سال 1383 13:53
* رحمتی کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد. قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم تا از آنها باشم که پول دنیا را میگیرند و برای دین کار می کنند و نه از آنها که پول دین را میگیرند و برای دنیا کار میکنند! * به من تقوای ستیز بیاموز تا در انبوهِ مسئولیت نلغزم و از تقوای پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 دیماه سال 1383 10:46
... وصیت کردم رو قبرم یه صفحه LCD بذارن ... شبای جمه هم update میکنم ... یه نم گلاب که بزنین refresh میشه ... فاتحه . *پ.ن:یادم رفت باید یه آهنگ ملایم هم ز دور به گوش برسه.. با این مضمون: امروز که در دست توام مرحمتی کن،فردا که شدم خاک...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 دیماه سال 1383 21:29
من در این خانه به گم نامی نمناک علف نزدیکم. من صدای نفس باغچه را می شنوم روح من در جهت تازه اشیا جاری است . روح من کم سال است. روح من گاهی از شوق ، سرفه اش می گیرد.... «روح من گاهی ، مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد.»
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 دیماه سال 1383 08:42
این روزها احساس دهقان فداکاری را دارم که قطار از روم رد شده باشه.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 دیماه سال 1383 21:46
حافظ اگر قدم نهـــی در ره خاندان به صدق بدرقــه ی رهت شود همت شحنه ی نجف
-
یاد گذشــته...
جمعه 25 دیماه سال 1383 13:55
پرهیز می کنم از نشاندن نامم روی دنباله های نام ها روی نامه های دنباله دار پرهیز می کنم از هوای نشستن روی صندلی کنار تنهایی شما و از هراس نشستن مدام از کنارتان عبور می کنم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 دیماه سال 1383 11:35
«قل لن یصیــبنا الا ما کتــب الـــله لنا و علی الـــله فلیتوکل المومنون»
-
آن دروغ از راست میگیرد فروغ !
پنجشنبه 24 دیماه سال 1383 17:22
و من که همیشه غیر منتظره ام.. درست مثل عشق.. به دنبال راهی از تصور محال دست خودم نیست گاهی شکست می خورم.. درست مثل عشق! -------- امروز پیشوایی حسابی ناراحتم کرد...برخورد تند و مسخره ای داشت.. نوعی انتقام شاید بتوان اسمش را گذاشت.. البته من هم به عنوان «مجازات شراب خواری های بی حد و حصر» مجبورم بپذیرم.. فکر میکند اگر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 دیماه سال 1383 23:22
گفتمش شیرین ترین آواز چیست ؟ چشم غمگینش به رویم خیره ماند قطره قطره اشکش از مژگان چکید لرزه افتادش به گیسوی بلند زیر لب غمناک خواند ناله زنجیر بر دستان من
-
گریه ی جدایی امروز و وعده ی هرگز برای دیدار فردا!
چهارشنبه 23 دیماه سال 1383 11:31
نــاله از درد مکن! آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن! با غمش باز بمان! سرخ رو باش در این عشق و سرافراز بمان! راه عشق است که همواره شود از خون رنگ.. «دل دیوانه ی تنهــــا....دل تنگ»
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 دیماه سال 1383 13:10
«قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق واجعل لی لدنک سلطانا نصیرا و قل: جــاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمته للمومنیـــن و لا یزید الظالمین الا خســارا»
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 دیماه سال 1383 23:35
الهم احکم بیننا و بین قومنا فانهم غرو نا و خذلونا و اقتلونا... ------------------- صدای گوش خراش نوادگان سقیفه .. علی را وادار میکند که فریاد بر آورد... «تو مرا کفایت می کنی ای دندان پیش افتــاده!؟» و آنجا که می گوید: به خدا قسم با هم نشینی با چنین آدمهــای خردی مرا خوار کردند...
-
ll cielo
یکشنبه 20 دیماه سال 1383 13:06
معلم سال اول دبستان.. آدمهـــایی که از جنس این دنیا نبودند.. تنگی نفس را از یــادگارهای کربلای ۵ می دانست و غم غربت را یادگار دوستان هم رزمش.. سیمــای خندانش هرگز فراموشم نمی شود.. آنکه همان روز اول معنی فراق و عشق و وصال را به ما چشاند... و من آن روز بود که فهمیدم روح سبز او با میله های قفس اطرافیانش هرگز پیوند...
-
delgir!
شنبه 19 دیماه سال 1383 18:49
گاهی روزهای هفته را به عشق و کین تقسیم می کنم.. بگذریم گاهی حسابش هم از دستم در می رود... «از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست... گر هم گله ای هست.. دگر حوصله ای نیست..»
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 دیماه سال 1383 23:57
eمیلم پراست از پیغامهای نرسیده آنقدر که فرصت نمی کنم حذفشان کنم!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 دیماه سال 1383 18:24
گـــاه بهر مال اشبــاه الرجال گاه بهــر جـاه خنجر میزنند... بانوان دل نازک و کم طاقتند... با کمــی اکراه خنجر میــزنند..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 دیماه سال 1383 00:16
می نویسم... هر چند گریه ام را به درگاهت مجالی نیست.. می نویسم... نون و القلم ما یسطرون... در این لحظه ها دمی مانده به طلوع گندم٬ سوء تفاهم مهــر.. اواسط دی!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 دیماه سال 1383 15:20
دیشب «درنگ» از آندره ژید را می خواندم... همان که می گوید: ...از در تنگ داخل شوید زیرا تنها آن راهی به سعادت میبرد..... هر چه بیشتر می خوانم لذت تلخی فنجان قهوه بیشتر اثر میکند... «آلیسا»... خاطره ی آشفته ی گناه.. و گرمای بی دغدغه ی مرگ... و ... حسرت روزگاری را میبرم که چندان کودکانه به اطراف مینگریستم که اکنون تو ! .....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 دیماه سال 1383 20:49
هنوز هم گاهــی خواب خنده های پدر بزرگ را می بینم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 دیماه سال 1383 15:48
همین توهم تکراری دوستت دارم تو تمام تنم را می لرزاند... ------------------------------------------------------------- صادق محیط! باز هم شرمنده ام میکند. دیگر نمی دانم چه بگویم از او که گرمای صحبتش هر وقت تلفن میکند تمام روزم را شاداب میکند.. که بی دلیل محبت دارد... شاید این محبت بی دلیل را از او یاد گرفته که بی دلیل...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 دیماه سال 1383 23:26
با دلی خونین لبی خندان بیاور همچو جام نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش «نامحرم» نباشد جای پیغم سروش!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 دیماه سال 1383 20:11
فاصله ی ۵ روزه بین میان ترم و پایان ترم!..استاد مرحمت فرموده جهت تقویت دور بازوی دانشجویان میان ترم را حذفی نمی گیرند.. بگذریم.. داشتم برای خودم حساب میکردم..اگر سه روز پشت سر هم کلاس داشته باشی. روزی ۹ ساعت(با کسر کردن اوقات نماز و نهار(؟)---) مجموعا میشود ۲۷ ساعت. اگر برای یک درس سه واحدی سه ساعت در هفته کلاس باشد...
-
قناعت عشق!
دوشنبه 14 دیماه سال 1383 19:54
جهانت را چگونه دیدی؟ «آتش سیگاری که بر تن خاموش میشود درد و تحقیر زیر سیگاری!