-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 آذرماه سال 1383 19:46
آب از دیار دریا٬ آهنگ خاک میکرد٬ بر گِرد خاک میگشت٬ گَرد ملال او را از چهره پاک میکرد٬ از خاکیان ندانم ٬ ساحل به او چه میگفت٬ کان موج نازپرورد٬ سر را به سنگ میزد ٬ خود را هلاک میکرد٬ خود را هلاک میکرد ... خود را هلاک میکرد ... خود را هلاک میکرد ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 آذرماه سال 1383 15:03
نوشته هایم وارونه شده است .... سرنوشتم هم ! ... چرا که هنوز زور حرف روز است ... جنگ را گنج می دانند تا بازار مرگ را گرم نگهدارند ... هنوز هم ٬عرف فرع است و باید شرع را در عرش جست !! .... این روزها ٬ زمستان درس سرد خود را مرور می کند .... همه چیز وارونه شده است ... نوشته هایم هم! پ.ن : وارونگی صفایی دارد (!) ... تابع...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 آذرماه سال 1383 23:51
شــاعری در مشعر ... عـــارفی در عرفات ... بر گل روی محمد(ص) صلوات!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 آذرماه سال 1383 20:44
رفتار اجتماعـــی من معجون عجیبی است از لبخند دریبل دو طرفه بازی بدون توپ سانتر از جناحین پاس به عمق پنالتی و خشم... گاهی دلم برای خودم عمیقا میسوزد و گاهی از خنده های مرموزانه ی خود میترسم..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 آذرماه سال 1383 23:56
هوای غریب پاییـــز .. خنکی در جاده ی بازگشت..به خانه،به خود...خنکی پاییــز همیشه هم طنین مبهم برگ های خشک و زرد را همراه نیست..رمز سحرآمیـــز غروری که مورد طعنه ی زمستان است...این روزها پاییـــز و زمستان هر دو سردند ولی این کجا و آن..تو گویی خش خش خنک همین برگ های زرد زیر گامهای خسته ی عابرانی شکسته،یــاد تلخ بهــاری...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 آذرماه سال 1383 18:47
روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران تا از دلم بشویی غم های روزگاران..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 آذرماه سال 1383 22:33
این شعر پروین اعتصامی به طرز باورنکردنی عمیق و محکم و تاثیر گذار است.. «آنکه خــاک سیه اش بالیـــن است اختر چرخ ادب پروین است گر چه جز تلخی از ایام ندیــــد هر چه خواهی سخنش شیرین است»
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 آذرماه سال 1383 22:04
زاهدی نو بنیاد راه و رسم عرفا پیش گرفت لنگ مرغی برداشت و به آوای حزین آه کشید.. «مرغ باغ ملکوتم .....»
-
من که با عطر غمت سر به گریبان دارم....
یکشنبه 8 آذرماه سال 1383 13:34
این همه خاطر آشفته و مجموعه ی رنج یادگاری ست کزان زلف پریشان دارم
-
تقدیم به صادق محیط برای آن همه باران های پاک و صادقــانه
شنبه 7 آذرماه سال 1383 23:21
و ان ادخلتنی النار اعلمت اهلها انی احبک ... میگویند..چرا می نویسم!..وقت را بیهوده تلف میکنم..برای چه نتیجه ای..اشتباه همین است..من بی انتظار هیچ نتیجه ای مینویسم..و مگر جز این آموخته ایم؟.. که در کردار و گفتار در پی چیزی نگردیم که به چشم بیاید ..آنچه اصل است از دیده پنهان است .. تمام اعجاز کویر در آن است که جایی در...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 آذرماه سال 1383 21:33
نگاه مبهوت ماه بر این فاصله ی فرسوده نشان قدمهایمان را می سرود بی تو ! بغضی سنگین در سینه آسمان نشسته است... نمی دانم چرا اینقدر همین کلمات ساده عمیق هستند که بی وقفه بر دل مینشینند.. De tierra lejana Venimos a verte Nos sirve de guia La Estrella de Oriente Estribillo O brillantestrella que anuncias la aurora No nos...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 آذرماه سال 1383 08:06
امتحان عملیات واحد بحث شیرین Adsorption و آدمهای جالبی که عین Fixed bed ازکنار من رد میشوند!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 آذرماه سال 1383 20:36
دل خوش سیری چند؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 آذرماه سال 1383 13:38
دستگاه مختصات کارتزین! کلاغ پرور ترین (x,y) های دنیا! منحرف ترین خم های زندگی.. فکر های آشفته و حزین اثبات قضیه ی گرین ! نقطه های محو عشق.. بردار های امید بر دار میرود..و طناب های ایمان بر مدار تظاهر بسته شده اند.. زوایای عشق و خودخواهی متقابل به رأسند اما مساوی هرگز! تشابه ایدز و خاله زنکی هر دو پیدا کردن شریک جرم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 آذرماه سال 1383 22:21
نیمه ی تاریک این اتوبوس.. خط ویژه ای برای بیاد نیاوردنت بود.. نتوانستم سوار شوم حتی آن زمان که با تردید گفتی برو! آرامگاه عشق! ... تو که همواره در حین من اتفاق می افتی! دیروز باشی یا امروز! من که میدانم.. قصه ام که تمام شود فردا نخواهم بود.. افسوس... .. Those who are faithful know only the pleasures of love it is the...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 آذرماه سال 1383 17:36
امروز داشتم دست نویس هایم در سالهای قبل را مرتب میکردم..البته خیلی ها رو نمی تونم بنویسم چون کاملا خصوصی اند اما یک برگه دیدم که اسم خیلی از بچه ها توش بود..ماجرا از این قرار بوده که سر کلاس محاسبات دکتر رمضانی ،ناصر یک بیت شعر می نویسد و بقیه ی بچه ها ادامه ی شعر را از زبان خودشان مینویسند..بعضی ابیات زیبایی سروده...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1383 20:06
به نظر من شـــام از نون شب هم واجب تره!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1383 14:47
خانه خالی است.. شاید بتوان از مجموع ویتامین های غذاهای این روز ها با تقریب خوبی صرف نظر کرد این روزها چیزی که درست برایم جا افتاده است این است که علی رغم تفاوت های ظاهری خیلی از آدمها شبیه یکدیگرند...شاید به خاطر ایــنه که هر کس دنبال اینه که سریع گلیم خودش رو از آب بیرون بکشه.. این گلیم تیره بختی هاست ! یعنی اگر من...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1383 08:50
عشقت آتش به دل کس نزند تا دل ماست.. کی به مسجد سزد آن شمع که بر خانه رواست زود باشد زود باشد که سراغ من تهمت زده را... از همه شهر بپرسی و ندانند کجاست!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 آذرماه سال 1383 15:20
عشق یا اعتماد نمی دانم چیزی میان ما گم شد که هرگز آن را نیافتیم پس مرا فراموش کن .... تا کی؟ خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند. و دست منبسط نور روی شانه ی آنهاست. - نه ٬ وصل ممکن نیست٬ همیشه فاصله ای هست. اگر چه منحنی آب بالش خوبی است برای خوابِ دل آویز و ترد نیلوفر ٬ همیشه فاصله ای هست. دچار باید بود وگر نه زمزمه ی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 آذرماه سال 1383 18:47
خدایا! شرمنده ام میکنی لطف بی نهایتت کجا و من غافل و جاهل کجا! خدایا! تو را می خوانم اللهم اغفر لی الذنوب التی تحرث الدعا خدایا! آنقدر غرق در شرمندگی ام که نمی توانم شکرت را به جای آورم آن جا که مرد با درد هم قافیه شد آن جا که غم مایه ی وصل است آن جا که اشک موجب رهایی است آن جا که چون تویی مهربان بر من نظر دارد.. و یا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 آذرماه سال 1383 07:01
من خزان شد دلم از غربت پاییـــــــز نگاهت !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آذرماه سال 1383 15:16
ذکر الاستاذنا المحمود بیشوایی قدس ا.. نفسه العزیز آن معتکف کتابخانه،آن آفتاب علم و دین،آن شیر بیشه ی تحقیق و شجاع صفدر صدیق، آن شــاه علوم،قطب وقت: المحمود بن علی بن الاسماعیل بن فرامرز! از جمله مشایخ بود ، و به انواع علوم ظاهر و باطن ، و زبانی داشت در بیان معارف و اسرار ،و بسیار مشایخ و شیوخ را دیده بود ، و با ویگینز...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 آبانماه سال 1383 22:29
این منم! مسافر خسته و کوچک دنیا و دنیای کوچک شما.. این برگ های آخر بوی پاییــزی میدهند.. بوی قصه های ناتمام و غصه های بی پایان .. عشق هم شاید اتفاقی ساده و طبیعی باشد! در این تاریکی هجوم غربت استاده ام چو شمع.. نترسان ز آتشم! I know what conscience is, to begin with. It is not what you told me it was. It is the...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 آبانماه سال 1383 22:13
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک! چیزی تو مایه های استالدهیــد!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 آبانماه سال 1383 23:43
حتی یادت هم خاطره بود.. تصمیم گرفتم، آبی دریا را به خاطرت به خاطر بسپارم اما حیف که ابرها مجال درنگ نمی گذارند و باران ها جدایی می بارند! تنها در کنار ساحل ایستاده ام باد خنکی در هوای شرجی می آید شهر زیر زمینی هم با دکتر فرهادی دیدنی تر است!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 آبانماه سال 1383 23:57
سلامت را به شنهای گرم ساحل میرسانم! قول میدهم در لحظات غروب به یادت باشم.. و آنگاه که در تاریکی دریا حس کردم بی تو هم روزها میگذرد! فردا خوهم رفت.. سلامت را به تمام نبودن هایت میرسانم و با تمام وجود میخوانم: مرگ در ذهن اقاقی جاریست! تا تن کاغذ من جان دارد... با تو از خاطره ها خواهم گفت.. گریه،این گریه اگر بگذارد!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 آبانماه سال 1383 23:48
من الاغی دیدم یونجه را می فهمید! و استادی که حرف هایش را..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 آبانماه سال 1383 19:16
سر درد شدید هم این روز ها دردسر تازه ای شده است..گویا مریض شده ام...این روزها تب دارم که مهم نیست!..ولی هرگز تاب این روزها را ندارم..تب ۴۰ درجه و تاب ۱۸۰ درجه! وسط روز از خستگی خوابم برد..خواب دیدم: خری را که پر میزد سگی مینوشت تو هم راست میگفتی!
-
mostra a tutti il mio cuore
سهشنبه 26 آبانماه سال 1383 11:06
یـــک آهنگ از خواننده ی ناشناخته ی ایتالیایی..توصیف لحظات سرد و غمناک پاییز...هوای گرفته و باران هایــی که نمی آید..گویا وقت رفتن است.. Quando sono solo sogno all orizzonte e mancan le parole, Si lo so che non c è luce in una stanza quando manca il sole, se non ci sei tu con me, con me. Su le finestre mostra a tutti...