-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 11:54
یاد باد آنکه سر کوی تو ام منزل بود .. . پ.ن : نمی دانم..شاید لاف دروغ باشد من اینقدر به خودم شک دارم که حتی دیگر عشق را هم آن طور که در دل تو هست -شاید- باور ندارم.. اما میدانم بالاخره روزی یا حتی شبی درست وقتی که به اسمت رسیده باشم نجاتم می دهی از دوری ات که حالا سال هاست که بی طاقتم کرده.. و سال های عمرم را می شمارد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مردادماه سال 1390 15:18
این را حالا برای تو می گویم حالا که چند قدم نزدیک ترم به مرگ از زمانی که دست های تو آرامش خاطرم بود.. این را برای تو می گویم که بین این پیچ و تاب های خنده و اشک و همهمه های تردید و باور و خیال های محال و محال های حلال یک لحظه نبود که یادت نباشم و حتی فکر کنم که نیستی جایی درون من .. من هنوز دلم که می گیرد با صدای تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مردادماه سال 1390 21:57
قدح چون دور ما افتد به هشیاران مجلس ده مرا بگذار تا حیران بماند چشم در ساقی ... الحمدلله بجمیع محامده کلها .. .. پ.ن : برای دلی که تو حادثه اش باشی تمام واژه های دیگر تکراری اند.. و غزلی که شوق تو سروده باشد با هیچ شعر دیگری جبران نمی شود ... پ.ن : باورت نمی شود که اینقدر دستم از لبخندت کوتاه است که وقتی غریبه ای اسم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 مردادماه سال 1390 23:47
اللهم بلغنا رمضان اللهم بلغنا رمضان اللهم بلغنا رمضان . . اللهم ارزقنی توفیق طاعة و بعد المعصیة و صدق النیة و عرفان الحرمة اللهم اغننی بحلالک عن الحرام و بفضلک عن جمیع الانام .. . . رب ادخنلی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعلنی من لدنک سلطانا نصیرا .. پ.ن : از خودم می ترسم اما به امید تو می آیم .. شاید باز هم جایی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 مردادماه سال 1390 23:25
الهی اغننی بتدبیرک لی عن تدبیری و باختیارک عن اختیاری.. پ.ن : فکر نکن که حالا که کمتر برای دل آرام می نویسم حتی لحظه ای باشد که با او نباشم.. او تمام این سال ها تمام دغدغه هایم را و تمام نجواهای دلم را ساکت و آرام در خود نگه داشته و حتی این روزها از سکوت من گلایه نمی کند.. من فهمیده ام که راه رسیدن به تو گذشتن از من...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 01:43
الهی اعوذ بک من غضبک و حلول سخطک .. پ.ن : در کشور ما هر چه سرزمین مقدس تر باشد مین هایش پاک نشده تر است.. راز دل های ما هم همین است باید مراقب مین هایش بود.. پ.ن : صبر بزرگ حضرت ابراهیم (علیه السلام) نه فقط قربانی کردن پسرش بود.. بلکه این بود که خداوند به او وعده داده بود که از نسل این پسر پیامبر خاتم متولد می شود .....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 تیرماه سال 1390 07:38
گر چه می گفت که زارت بکشم می دیدم که نهانش نظری با من دلسوخته بود .. پ.ن : دارم فکر می کنم آدمی مثل من که مدام انگار از خداوند طلبکار است! کی و کجا حتی یک قدم در راه خدا برداشته.. یا هزینه ای داده باشد محض رضای خدا.. یا از آرزویی چشم پوشیده باشد به خاطر محبت خدا .. به خدا قسم آدم با دوستانش اینطور باشد تنها می ماند .....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 خردادماه سال 1390 06:52
شرح شکن زلف خم اندر خم جانان کوته نتوان کرد که این قصه دراز است .. پ.ن : به مجید می گفتم که :یک دل دیگر ارادتمند ماست .. و نمی دانم که چقدر راست می گفتم .. و چقدر باید آرزوهایم را باور کنم. ولی خوب می دانم تنها دست تو است که خواب های قدیمی را تعبیر می کند .. پ.ن : یاد مرگ دل را جلا می دهد انگار که زنگ از فلزی بزدایی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 خردادماه سال 1390 05:51
چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی.. پ.ن : خمینی جان قسم بر روح پاک ات که هرگز بر نمی گردم ز راهت .. پ.ن : میدانی..اطاعت از امام خمینی هم آسان نبود کمی نگاهت از آسمان منحرف می شد دیگر حرف امام را نمی فهمیدی.. خدا می داند که امام مظلوم ترین حاکم بود .. و حالا تمام مظلومیت امام در خلف صالحش امام خامنه ای (سلم الله...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 09:33
بابی العطشان حتی قضا .. پ.ن : یادم بماند که نماز عصر امروز را با گریه خواندم .. . پ.ن : چه تان شده است؟ چرا اینقدر دهان هایتان هار و سمی است؟ چرا بر سر دنیا وحشی شده اید.. مگر خدا نگفته بود که و لا تنسوا الفضل بینکم؟ این بود سرنوشت هزار و چهارصد سال درد شیعه؟ اینطور می خواستید پرچم را به دست صاحبش بدهید؟ به خدا اسلام...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 10:00
حاجی میشه دستت رو بذاری رو گردنم..گلوم میسوزه .. . .. .
-
هذا الذی رزقنا من قبل ...
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1390 12:22
اگر ای عشق پایان تو دور است دلم غرق تمنای حضور است برای قد کشیدن در هوایت دلم مثل صنوبرها صبور است سلمان هراتی پ.ن : عاشق دعای عزیز افتتاح شدم از وقتی که یکی یکی فرازهایش را در لحظه لحظه های زندگی ام نفس کشیده ام... و حالا می فهمم که کلمات را نه فقط به خاطر زیبایی شان و بلکه به خاطر نفس های نازنینی که خالق اش بوده اند...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1390 19:17
یا محمد (ص) تو بگو با غم و ماتم چه کنیم روز خوش بی تو ندیدیم به عالم چه کنیم .. پ.ن : شاید روزی برایت بگویم که گاهی یک عکس..یک حرف و یا یک جمله چطور آدمی را بی قرار می کند.. و چطور بین خودش و دلش فاصله می اندازد. آنقدر که حتی دیگر با چشم دیده نمی شود.. پ.ن : به بغض در گلو پیچیده سوگند .. . . یا محمد (ص) دل این قوم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 اردیبهشتماه سال 1390 00:41
در غربت مرگ بیم تنهایی نیست یاران عزیز آن طرف بیشترند.. تکیه داده ام به دیوار و چشمانم پر از اشک است و بغض راه گلویم را بسته است. و هیچ کس جز خدا..و هر کس خدا بخواهد از حال دلم خبر ندارد. دستم از آدم های نازنین زندگی ام کوتاه است و قلبم زخمی و شعرهایم مرده اند حرارت این غم انگار با هیچ لبخندی فرو نمی نشیند ..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1390 04:41
مرا زمانه ز یاران به منزلی انداخت که راضی ام به نسیمی کز آن دیار آید .. پ.ن: خدایا .. من چه ام شده است چرا چشم هایم مثل سابق تمام این بغض ها را تلافی نمی کند و چرا مهربانی های همیشه سراغم را نمی گیرند .. من که گفتم دلتنگی ها خرابم هم کنند دست از کلمه ات بر نمی دارم و به محبت هایت خیانت نمی کنم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1390 13:08
فاصبر .. انّ وعد الله حق و استغفر لذنبک و سبّح بحمد ربّک بالعشی و الابکار .. سوره ی غافر - آیه ی ۵۵ پ.ن : مادرم وقتی می رفت گفت به فرزندانم تا قیامت سلام می فرستم .. و من حالا که دلم از غصه های مبهم پر است و گریه حتی آرامم نمی کند به مادرم سلام می کنم .. و از دست هایش که یک عمر سایه بان التهاب هایم بوده نوازش می طلبم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 فروردینماه سال 1390 02:23
اللهم اجعل وفاتی ، قتلا فی سبیلک تحت رایة نبیک مع اولیائک ... سکه نیست.. اما چیزی روی زمین گم کرده ام که شبیه اش را در آسمان هم پیدا نکرده ام.. امروز دلم نیامد از خدا بخواهم که غصه ی تو ام تمام شود چرا که این غم با همه ی دردهایش برای من جز خیر چیزی نبوده و ما رایت الا جمیلا .. فقط دلم می خواست جایی میانه ی راه به کلمه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 فروردینماه سال 1390 23:57
به مادرم سلام می کنم و در بی نشانی خاک دستش را می بوسم.. سید حسن حسینی پ.ن : میدانم هنوز غم های زیادی تا دست های تو فاصله دارم.. اما به لبخند تو قول می دهم حتی اگر غم ها تار و مارم کنند خاطرت را عزیز نگه دارم .. آنجا که زکریا (سلام الله علیه) می گفت که و لم اکن بدعائک رب شقیا .. که .. ان ربی لسمیع الدعا.. خدایی که من...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 فروردینماه سال 1390 10:31
به خدا دریای بغضم و حتی موجی بر نمی آورم.. و جز اسم نازنین تو پناه دیگری ندارم. بر بودن و نبودنت صبر می کنم تا مگر خدای تو از من راضی شود.. که ان الله رووف بالعباد .. من بر آنم که این دعای فرج خواندن های ما شبیه نامه نوشتن کوفی هاست.. گاهی شباهت دستخط ها آدم را می ترساند .. .. از من که بیشتر از یک جان بر نمی آید .....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1390 00:21
السلام علیک حین تقوم ... تقدیم به دست های نازنین بهاری که یک روز بالاخره می آید و دل های منتظر را آرام می کند.. « پروردگارا ..ظهور عزیز دردانه ی عزیز عالم خلقت را روز به روز نزدیک تر بفرما »
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 اسفندماه سال 1389 01:19
برای من ای مهربان -چراغ نه- چایی بیاور!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 اسفندماه سال 1389 11:50
به ابرهای بهاری قسم و اشکی که به رهایی باران از چشم آسمان حسرت می برد .. اللهم انی اعوذ بک من شر نفسی ... تو از من می گریزی و من از خودم. خدا را چه دیدی شاید روزی به هم رسیدیم..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 04:04
هر چند آن آرام دل...دانم نبخشد کام دل نقش خیالی می کشم.. فال دوامی می زنم .. . پ.ن : دلم بند تسبیحات بود که آمدی و من هنوز نمی دانم که آمدنت را باور کنم و یا رفتنت را.. اما روزگار این آمدن و رفتن ها را با من زیاد تمرین کرده است. و هیچ کدام دست آن یکی را نخواندیم.. و حتی نگرفتیم. دلم بند تسبیحات بود و ذکر تو نه..اما در...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 اسفندماه سال 1389 22:58
زلف تو مرا عمر دراز است ولی نیست در دست سر مویی از آن عمر درازم.. پ.ن : مبتلا به اسم نازنینت شدم از وقتی که بی آنکه بدانم به منزل چشمانم آمدی و تعبیر خواب هایم شدی و حالا.. و حالا از ندیدنت به خدای رحمان پناه می برم که انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیا ..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 اسفندماه سال 1389 22:57
بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین.. تازه می فهمم یعنی چه ..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 بهمنماه سال 1389 12:02
حرف زیاد است برای گفتن و نگفتن حتی.. می خواستم از پیروزی حق بگویم که باطل را یکبار برای همیشه شکست داد. و شیطان را خوار و خفیف کرد.. اما برای دل تو می گویم. از دل خود.. دلی که به انتظار سرنوشت نشسته تا برای تو باشد. انشاء الله.. که ما دستی را که به دست نازنین تو داده ایم رها نمی کنیم.. به عون الله تعالی. دست راست و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 بهمنماه سال 1389 09:36
ایران که بودم بغض ها که سرازیر می شد به گلویم یک راست می رفتم و از باب الجواد رد می شدم و مقابل ضریح آقایم..علی بن موسی الرضا غصه ها را باز می کردم .. و آقا که خودش غریب الغرباء است هر بار سنگ صبور ما می شد .. و نوازش میکرد زخم ها را بر چهره ی دلمان .. ولی حالا .. دستم از مرهم دست های آقا کوتاه شده انگار و بغض ها در...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 بهمنماه سال 1389 04:44
ذاک دعوای و ها انت و تلک الایام .. پ.ن : خدایا .. توی این همهمه .. در میان این همه بغض که روی گلویم نشسته و با هیچ گلوله ی اشکی نمی پرد .. و در این تنهایی محض که با هیچ حرفی و شعری نمی شکند .. تو یاورم باش.. خدایا .. دوستم داشته باش.. حالا که گذشته ام در بی خبری و غفلت رفته .. به مهربانی ات قسم ات می دهم تنهایم نگذار...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 بهمنماه سال 1389 09:13
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست.. نکند فراموشم کرده باشی میان این همه روز که می آیند و گاهی نمی روند حتی .. میان این همه اتفاق که دل تو را تنها می گذارد در لابه لای کلمات.. و گاه احساس می کنی که بغض روی گلویت اصرار می کند که بماند.. و تو دلت نمی آید رهایش کنی.. من از دستان تو معذرت می خواهم که ندیدمشان تا بگیرم.....
-
عمتی المظلومه ..
دوشنبه 4 بهمنماه سال 1389 00:35
زنی عاشق..زنی این گونه عاشق .. زنی پیغمبر قرآن ناطق .. حالا درست دو سال از تاریخ آن نامه می گذرد و سطرهای آن از لابلای خیابان شلوغ -ولی ساکت شده با مرهم شب- و همراه با سوز نسیم های بی قرار به دست تو می رسد.. انگار نیمه شب بود و خوابی که آرامش تو را بر هم می زد و دردی که تنها در کاغذ نفوذ می کرد.. و قلمی که مسافر بود...