-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 شهریورماه سال 1389 16:54
« امروز یا فردا ، حلول ماه قطعی است...»
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 03:49
من چنان زار بگریم که به باران ماند .. پ.ن : آدم ها را از زمزمه های شب قدرشان می شناسی و از نفس نفس زدن هایشان وقت قسم دادن .. و از هق هق هایشان وقت شنیدن بعضی اسم ها. و از دعاهایی که بی اختیار ، با اشک ها که در هم می آمیزد آشکار می شود .. اللهم لا تمتنی میتة جاهلیه...و لا تزغ قلبی بعد اذ هدیتنی..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 شهریورماه سال 1389 01:01
عجب دارم ز بخت خویش و هر دم در گمان افتم که مستم یا به خوابم یا جمال یار می بینم تویی یارا که خواب آلوده بر من تاختن کردی منم یارب که بخت خود چنین بیدار می بینم.. پ.ن : اللهم عرّفنی حجتک ..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 شهریورماه سال 1389 00:49
اللهم انی اسألک توفیق طاعتک..و بعد معصیتک.. اینطور نبود که مردم فرزند پیغمبرشان را نشناسند..نه .. او را می شناختند. اما حرف هایش را نمی فهمیدند..دغدغه هایش را. اصلا جهان بینی او را قبول نداشتند... قبل از اینکه از او فاصله بگیرند از خدای او فاصله گرفته بودند. منطق امامشان را درک نمی کردند.. که - لا یمسّه الا المطهرون-...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1389 09:41
خیال روی توام دوش در نظر می گشت وجود خسته ام از عشق بی خبر می گشت .. صبور باش و بدین روز دل بنه سعدی که روز اولم این روز در نظر می گشت.. پ.ن : اللهم انی اسالک موجبات رحمتک و عزائم مغفرتک.. یا الله .. یا رحمن.. الهی العفو الهی العفو الهی العفو ..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 مردادماه سال 1389 02:45
نظر پاک مرا دشمن اگر طعنه زند دامن دوست بحمدلله از آن پاک تر است.. الحمدلله علی جمیع نعمه کلها.. پ.ن : نذر کرده بودم هیچ وقت برای خودم انگشتر نخرم و اولین کسی که به من هدیه کند بنده ی صالح خداست.. حالا این انگشتر در دست من قداستی دارد درست به اندازه تو .. پ.ن : یادش به خیر جواد می گفت که اگر روزه ی واقعی ، علاوه بر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 مردادماه سال 1389 06:10
بعد از ظهر ابراهیم از آخرین معجزه اش بر می گشت. و سارا بعد از سال ها دوباره دلش از آن آتش ها می خواست که هرگز سرد نمی شد. میدانی..آیه های زیادی از من گذشته است. و حالا شاید..روزهای آخر یک کتابم. کلماتی که آخرش همه به تو می رسید و به غزل های من دست نوازش می کشید. من حالا می خواهم تمام قافیه هایم را..برای تو ردیف کنم....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 مردادماه سال 1389 01:37
اللهم ربّ شهر رمضان ..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 مردادماه سال 1389 07:51
رفتند یاران .. .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 مردادماه سال 1389 03:57
نبودی با ما ببینی که چه روزگاری داشتیم.. اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک.. من از خدا می خواهم که ما را ..هر سه مان را ..سرباز خودش قرار دهد. و خدا می داند که در این بیست و شش سال و نه ماه و دوازده روز هیچ وقت تنها برای خودم دعایی نکرده ام. ربنا وجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا امة مسلمة لک و ارنا مناسکنا و تب علینا انک انت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 مردادماه سال 1389 07:28
الهی ما اظّنک تردّنی .. الهی فلک الحمد ابداً ابداً دائماً سرمدا .. پ.ن : اللهم انی اسئلک حبک و حب من یحبک .. .. دیدی..شعبان هم دارد با شتاب تمام می شود. و من مضطربم. و نمی دانم چند رمضان دیگر با دست های تو فاصله دارم. . همان دست هایی که حالا تنها دل خوشی زندگی ام شده است.. . .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مردادماه سال 1389 04:04
نامه نوشتن چه سود گر نرسد سوی دوست .. پ.ن : الم نشرح لک صدرک .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1389 23:20
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی ... دارم به این ایهام لطیف فکر می کنم .. و اینکه من در خیال تو ام یا تو در خیال خودت .. پ.ن : به بغض در گلو پیچیده سوگند .. ..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 مردادماه سال 1389 07:12
فنفسی مومنة بالله و برسوله و بامیرالمومنین و بکم یا مولای .. پ.ن : جشن است و این حرف ها شگون ندارد. اما میدانی آقا جان.. من هنوز می ترسم از این چراغ ها و از صدای این کف ها.. می ترسم که تو بیایی و همین ها تو را انکار کنند.. همین ها .. تنها می دانم که روزگار مهمی است.. شاید یک قدم اشتباه رفتن آدم را به دشمن خدا و حجتش...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 مردادماه سال 1389 05:35
سری دارم فدای خاک پایت .. پ.ن : ... یا من علیه معوّلی یا من الیه شکوت احوالی . .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 تیرماه سال 1389 21:04
دشمن خویشتنم هر نفس از دوستی او .. و الحمدلله رب العالمین .. صافات-۱۸۲
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 تیرماه سال 1389 10:27
مرا بگذار تا حیران بمانم .. پ.ن : میان همهمه ی آدم ها هر چند ساکتی و آرام درونت بیداد می کند .. .. زمزمه ام شده است کلام مولایم حسین (روحی له الفداء).. .. شاید کسی از دور ببیندم و گمان کند که دیوانه ام.. و شاید تنها راه نجات از جهنم دنیا همین دیوانگی است .. و لب هایت بی تاب تکرار می کنند : یا من قل له شکری فلم یحرمنی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 تیرماه سال 1389 02:24
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت .. اللهم اجعل محیای محیا محمّد و آل محمّد و مماتی ممات محمّد و آل محمّد ... پ.ن : ن و القلم و ما یسطرون ..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 تیرماه سال 1389 00:20
قدم آهسته تر بردار ، دلتنگم.. پ.ن : صحبت های دیشب بوی جدایی می داد حالا دیگر میدانم که کدام شب ها را باید خوب به خاطر داشته باشم ..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 تیرماه سال 1389 05:06
همه دانند که سودا زده ی دل شده را چاره صبر است ولیکن چه کند ..قادر نیست .. والعصر.. به همین دیروز بعد از ظهر قسم .. که تمام ترسم این است که همین طور .. به همین وضع که قدمی در راه خدا برنداشته ام عمرم تمام شود. تو راست می گویی.. من اینجا چه کار می کنم .. گذشته ام را به قطعنامه بسته اند و من باید به خاطر مصلحت لبخندهای...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 تیرماه سال 1389 02:21
صبور باش دل من ..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 تیرماه سال 1389 06:43
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود ..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 10:07
انت الرحمن و انا المرحوم.. و هل یرحم المرحوم الا الرحمن .. - گمانم این ،قلب مناجات امیرالمومنین (روحی له الفداء) است- ~ می دانی ..آدم ها دو دسته اند.. آنها که با خاطرتشان زنده اند. و آنها که بدون خاطراتشان .. حالا به قول شاعر : از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم خاطراتم را بیاور تا بگویم کیستم! ~ غربت چندان در من تاثیر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 00:02
دلم رفت و ندیدم روی دلدار .. پ.ن : اللهم انی افتتح الثناء بحمدک .. نمی دانم .. اما روزها و شب هاست که بی قرار تو به دنبال همان - مکان شرقی- ام .. من تمام بغض هایم را که نمی شکند بی اجازه ی تو به تو تقدیم می کنم.. پ.ن : نمی دانم..اگر اینجا آمدنم به خاطر خدا نبوده خسر الدنیا و الاخرتم ..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 خردادماه سال 1389 05:07
به زندانم .. به جان تو .. پ.ن : لعنت به دنیای بدون تو .. لعنت به روزهایی که باید خنده هایم را به زور حواله ی دنیای سیاه شما بکنم.. لعنت به من. که درست وقتی که شاعر غصه هایم بودی دست تو را فراموش کرد دلم.. نمی دانم چه بلایی سرم آمده.. اما باز هم خیال آن خواب ها را دارم. همان ها که هنوز هم شیرینی اش زندگی ام را می...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 خردادماه سال 1389 22:54
بر این در جان بده یا ترک ما گیر بر این در سر بنه یا غیر ما جوی .. پ.ن : هدیه ی تازه ای نیست. دل .. همان دل است. حتی خسته تر. و غم همان غم ..حتی کهنه تر .. و حالا دیگر فهمیده ام. تمام این روزها.. تو منتظر قدم های من بوده ای. نه من.. و من تازه فهمیده ام که از ازل با اسم تو شروع شدم. افسوس که کسی این راز تاریخی را برایم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 خردادماه سال 1389 01:35
گر چه دوریم به یاد تو قدح می گیریم .. بعد منزل نبود در سفر روحانی پ.ن : به سکوت که مبتلا شوی..کلمات جور دیگری نگاهت می کنند انگار که فهمیده اند تو دیگری نیازی به درد دل آنها نداری.. آه خدای من ..چقدر خوب است که برای خودت هیچ کس نباشی.. یکدفعه از هیاهوی آدم ها ..به تنهایی بی انتهای خودت می رسی و پناه می بری به ذکرهای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1389 12:26
مادرم را می خوانم در بی نشانی خاک و دستش را می بوسم.. شاید باور نکنی همیشه پشت نگاه تو سنگر گرفته ام و جبهه ام جز با جبروت مادرانه ات نجوا نکرده است شاید باور نکنی در هیاهوی من سکوت تو بال می زند و در سکوتم ترانه ی نامت قامت می کشد.. سر بر زانوی مادرم می نهم و هزار ستاره را می شمارم و هزار زخم را می بوسم .. از شرابه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1389 00:53
به دشت افتاده مجنون زار و دلتنگ .. اللهم انی اشکوا الیک..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1389 19:25
من سر زلفت به دو عالم نفروشم ..