-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1384 19:29
و توکل علی العزیز الرحیم... الذی یراک حین تقوم و تقلبک فی الساجدین انه هو السمیع العلیم پ.ن: ...(دیگر دیر شد!..این متن را برداشتم!) اولئک علیهم صلوات من ربهم ورحمة واولئک هم المهتدون پ.ن: والذین آمنوا اشد حبا لله.. از اینکه عاشق تو ام ، حس غرور میکنم....
-
محتاج قصه نیست، ..
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1384 17:44
خزان بنشست و گل با بادها رفت بهار از خاطر شمشاد ها رفت تو گویی گل، نه رویید و نه پژمرد چه آسان می توان از یادها رفت... پ.ن: انگار برای هرکس که نامه ی تندی می نویسم مهربان میشود! پ.ن: خطر! به روزهای جوانی یک گلادیاتور پیر نزدیک میشوید.. پ.ن: چقدر گیج و نفهمم..البته کسی از من توقعی ندارد!!
-
دوباره با سلام تو ، تازه ی تازه میشوم....
سهشنبه 12 مهرماه سال 1384 17:33
شـهر رمضان الذی ... والیلی وای لیلی لیلی والیلی واویلی یا واعویلی ویلی واویلی... روزم شب از محالی خوابی خیالی از موی او نال و نالان مویی و نالی نعل سمندش از خاک بر شده تا افلاک در غم او رشک مجنونم من و دل حالی جانا! بدرالدجایی...دام دلهایی.. از رشک تو زهره گویان: رو چه آرایی؟؟ از رخ خوبت هیهات، مه به فلک شه مات! مانده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 مهرماه سال 1384 17:17
و باز هم.. چقدر دلم برایت تنگ میشود...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 مهرماه سال 1384 13:01
تو ستاره ی غریبی تو شکوه باور من.. شب عاشقیست یارا بنشین برابر من... dal letto al muro un passo all'altro casca viene la primavera in vecchi in nuovi debiti averi a venderti dolori già venduti poi va e questo basta پ.ن: جوانی بگذرد.. تو قدرش ندانی....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 مهرماه سال 1384 18:29
آن شب ستاره ای خُرد از فرط خستگی مُرد! پ.ن: وظیفه دارم نگذارم دوستانم در همهمه ی این همه خستگی غرق شوند.. باور کن گاهی خودم را فراموش میکنم.. نمی توانم نگران ببینمشان... می دانم برای آنها هم روزی، تنها یک خاطره ی متوسط خواهم بود. پ.ن: کانال ۲-زود!
-
you'll live to rue it
یکشنبه 10 مهرماه سال 1384 00:38
ربنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین پ.ن: از نگرش فیلم بید مجنون به انسان لذت نبردم.. و تمام مدت محو منظره های خیره کننده اش بودم. غرق تضاد های طبیعی دنیای ما.. من انسان را با تمام خطاهایش، با تمام ناله های شرمندگی اش با تمام اشک های تاسفش... دوست دارم. تازه می فهمم چرا می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مهرماه سال 1384 01:03
قسم به نگاهت ....
-
!Love is having to say your sorry
جمعه 8 مهرماه سال 1384 14:09
از سخن چینان ملالتها پدید آمد ولی... پ.ن: گــاهی به گمانم آنچه افراد را از تن به هر ذلت و خفتی دادن نجات میدهد اندکی غرور است... مغرور بودن گــناه مقدسی است... پ.ن: هی روزگار ر ر ر ر ر
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1384 15:58
" هرکس به طریقی دل ما ..." حتی تو! من آمدم و دروغ گفتم ؟ یا تو...؟! مهر تو به جان من توان می بخشد لا حول ولا قوه الا ...با تو !! Yes, madam, I am drunk But in the morning I will be sober and you will still be ugly - Winstone Churchill-
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1384 00:27
معلم دوم راهنمایی،بر خلاف تمام معلم های دیگر به جای «ای نام تو بهترین سرآغاز» با حزنی که هنوز به خوبی به خاطرم نزدیک است می خواند: تا عهد تو در بستم عهد همه بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان ها! پ.ن: مزه های خالی از لطف دکتر فرهادی کنایه های سحرآمیز دکتر بزرگمهری دنباله رویهای کودکانه ی دکتر پیشوایی تفاخر های...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1384 09:55
چه پاسخی شکننده تر بر یک آرزوی خام. و چه امیدی برتر از آن؟ اندک آبروی باقی مانده ام هم نزد خدا رفت! -و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مومنین -ان یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلک الایام نداولها بین الناس و لیعلم الله الذین آمنوا و یتخذ منکم شهدا و الله لا یحب الظالمین. -و لیمحص الله الذین آمنوا و...
-
The spaces between your fingers
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 12:05
تا ابد بغضِ منِ تبزده کال است عزیز دیدن گریه ی تمساح محال است عزیز ! تا شما خانه تان سمت شمال ده ماست قبله دهکده مان سمت شمال است عزیز پنجره بین من و توست، مرا بوسه بزن بوسه از آن طرف شیشه حلال است عزیز ! ما دو ریلیم به امید به هم وصل شدن فصل گل دادن نی ، فصل وصال است عزیز ! ماه من ! عکس تو در چشمه گل آلود شده عیب از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 مهرماه سال 1384 18:24
ای کاش یک ذره صداقت شهیدانم بود!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 11:28
نفرت از روزها و شب ها می بارد چه دروغی بزرگتر از همین نام ماه اول! پ/ن: بی دل و خسته در این شهرم و دلداری نیست غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست شب به بالین من خسته به غیر از غم دوست زآشنایان کهن یار و پرستاری نیست...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 مهرماه سال 1384 11:43
بنویسید دو خط مانده به تنهایی بود...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مهرماه سال 1384 21:52
چنین با مهربانی خواندنت چیست ؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مهرماه سال 1384 00:51
«آنکه مسول ساختن است، نباید ویران کردن را بیاموزد!» مطمئن هستم که منظورم را نفهمیدی!...دیگران هم نخواهند فهمید حتی گاهی گمان می کنم خود شریعتی هم نمی دانسته چه می گوید! بگذریم...میدانم با دیدن این کلمات تهمت های سابق را در ذهنت مرور می کنی! -اشکالی ندارد!-دیگر جایی برای گلایه نمانده! وقتی آرزویی برای ماندن نباشد،وقتی...
-
السلام علیک حین تقوم...
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1384 18:34
------------------------- بنازم به بزم محبت که آنجا گدایی به شاهی مقابل نشیند... پ.ن: ای بی هیچ فاصله! عشق تو در دلهای ما مستدام باد! پ.ن: دیدی تمام این دلتنگیهای چهار ساله بیجا نبوده است؟ من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب مهیمنا به رفیقان خود رسانم باز... چشمانم را بسته بودم روبرویم تصویر ماه و گنبد و شبی پر استعاره...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1384 18:01
"نرسیده به خدا جرم مرا جار زدند! دو درخت آن طرف باغ مرا دار زدند! دو درخت آن طرف سایه ی دلتنگی من٬ گریه می کرد کسی در حرم سنگی من... جرمم این بود که هی تکیه به باران دادم.... بی سبب نیست که از چشم خودم افتادم.. کوه غم بود ولی چند بلا صبر نداشت!.. طاقتِ دیدن خورشیدِ پس ابر (عج) نداشت"
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1384 23:23
قل لن یصیبنا الا ما کتب الله لنا و علی الله فلیتوکل المومنون پ.ن۱: کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد.. پ.ن۲:غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل! شاید که چو وا بینی، خیر تو در این باشد... پ.ن۳: در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود این شاهد بازاری ، آن پرده نشین باشد..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 شهریورماه سال 1384 23:34
من به جمهوری آلاله ارادت دارم....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 شهریورماه سال 1384 13:38
دربارهی مرگ باید مانند عشق سخن گفت. با صدایی آرام، صدایی مجنون. تنها باید کلمههایی ساده بهکار برد. کلمههایی ساده که مناسبِ یگانگی این مرگ باشد، کلمههایی ساده مناسبِ ملایمت این عشق ... «کریستین بوبن » پ.ن۱: به جای آن نوشته -که با ناداوری- آفساید اعلام شد! پ.ن۲ :این روزها، حتی آینه هم فکر ِ ظاهر است....! پ.ن۳...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1384 10:23
بی خیال همه این حرفها رفیق ! مهم این است.. مبتلا به خاک نباید بود! قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست قومی دگر حواله به تقدیر میکنند...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1384 23:20
N پسری گربه ای داشت و این تنها چیزی بود که از پدرش به ارث برده بود و از برکت همین گربه بود که پسرک شهردار لندن شد... فرانتس کافکا پ.ن: نه پیامی در راه... نه نسیمی در کوه میوه ی این باغ اندوه...اندوه... سادگی هم دنیایی است برای خودش... مثل همین پیام های خالی! یا بعضا اشتباهی!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1384 23:50
هیچ کس نیست به جز شب که سیاه است و خموش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1384 21:31
حالا بگذار هر غبارِ از راه رسیده ای در عمقِ خستگی هایِ چشم هایِ ما بنشیند بگذار جراحتِ عمیقِ تیغِ همین گل هایِ سرخِ مخملیِ خمار رویا دستِ نوازشِ ما را از پای در آورد .... یا ایها المدثر قم فانذر وربک فکبر وثیابک فطهر والرجز فاهجر ولا تمنن تستکثر ولربک فاصبر ....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 شهریورماه سال 1384 22:14
پ.ن ۱: صورت آیینه، زنگار فراموشی گرفت.. پ.ن ۲: جز اندکی،همه بنده ی شهرت-ثروت یا قدرت هستند.... امروز از تمام کارهای اجرائی استعفا دادم! چنانم که بوی تعفن رفتار اطرافیان ، مذاقم را خاکستر نموده... نمی خواهم قیمت داشته باشم... هیچ کس نخواهد توانست مرا اجیر کند... پ.ن ۳: به مرحله ای رسیده ام که هیچ! (واقعا هیچ!) جز رضایت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 شهریورماه سال 1384 11:08
پسرک چوپان با نی لبک کهنه اش در آن رنگ رنگ دشت گوشه ی غم انگیز *دلم را وسعت می بخشد! من یکی مردودِ امتحان ِ دشوار ِ ابر ِ دل گرفته و سوادِ آسمان ِ بی ستاره ام ... اگر بی خوابِ صدای همین چکاوکِ تازه رسته در گلویم هستی، ساده بگویم: --یک اتفاق ساده و مهربان بود و تمام شد! برای همیشه!-- * غم انگیز، گوشه ایست در آواز دشتی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1384 10:05
خوش دارم خبری هولناک همراهِ ابری پیچیده در سیاهی ِ غم ، همین دم دمای اول صبح احوالم را خراب کند ... من در هیاهوی این همه روشنی زیادی ام . من در رویاهایم پیر شده ام ! انگشتانم پوسیده است ... بانو ! دنیا بدون من چیزی کم ندارد ...