-
Look who's coming to dinner
جمعه 14 مردادماه سال 1384 11:28
هر که ما را یاد کرد ایزد مر او را یار باد هر که ما را خوار کرد از عمر برخوردار باد هر که اندر راه ما خاری فکند از دشمنی هر گلی کز باغ وصلش بشکفد بی خار باد...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1384 22:35
شرمنده ام ولی: گاویست در آسمان و نامش پروین! یک گاو دگر نهفته در زیر زمین چشم خردت باز کن از روی یقین زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین! پ.ن ۱:رستگاری در یک ربع به هشت! پ.ن۲: انتخاب بین فوکر و بویینگ تصمیم دشواری است بین سالم نشستن یا سالم پریدن!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1384 12:31
به تماشا سوگند و به آغاز کلام و به پرواز کبوتر از ذهن واژه ای در قفس است. حرف هایم مثل یک تکه چمن روشن بود: من به آنان گفتم: آفتابی لب درگاه شماست که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد. و به آنان گفتم:سنگ آرایش کوهستان نیست همچنانی که فلز زیوری نیست به اندام کلنگ. در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است که رسولان همه از...
-
چه بیهودست این دنیای مدفون در فراوانی...
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1384 14:51
به روی پل رسید و اندکی رفت و توقف کرد نگاهی کرد از آن بالا به اشباح خیابانی دو دستش را گرفت از نرده و غرق خیابان شد ز اشکال مزخرف خسته ،چشمش پر ز حیرانی «چه آرام و چه سرد است آسمان - این مرگ دور از دست - فقط یک لکه ابر آن گوشه مشغول پریشانی» اگر آن ابر را هم باد میشد با خودش...خندید چه میگویی تو که حتی غم خود را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 مردادماه سال 1384 22:12
من خسته و گیج خوابم ، ای دوست!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 مردادماه سال 1384 20:37
کارت دانشجویی المثنی هم شسته شد! تنها همان عکس سادگی و اعتقاد چهار سال پیش مانده.. دریغ از حتی یک اسم! مثل اینکه واقعا باطل شده ایم! و افسوس که ما نمی دانستیم.. و گاهی روی دست علاقه خوابمان می برد و امروز بیش از هر زمان از خداوند شرمنده ام! از آنکه هرگز نتوانستم حتی قطره ای شکرگزار باشم.. شرمنده ام از این روزهای مات و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 مردادماه سال 1384 22:30
بال ترکش خورده ی پروانه ها را دیده ام... انفجار لحظه ها، افتادن آوا، ز اوج بر عصبهای رها پیچیدن شلاق موج دیده ام بسیار مرگ غنچه های گیج را از کمر افتادن آلاله افلیج را در نخاع بادها ترکش فراوان دیده ام گردش تابوت ها را در خیابان دیده ام در خیابان جنون،در کوچه دلواپسی کرده ام دیدار با کانون گرم بی کسی! دیده ام در فصل...
-
sol solitario
یکشنبه 9 مردادماه سال 1384 00:05
و تو چقدر شبیه شعرهای من گریه می کنی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 مردادماه سال 1384 22:47
در بی خبری، از تو ، صد فاصله من پیشم! تو بی خبر از ما و من بی خبر از خویشم!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 مردادماه سال 1384 12:05
در این دنیا اگر سود است با درویش خرسند است خدایا! منعمم گردان به درویشی و خرسندی..
-
querido
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1384 21:27
ما هرگز از آنچه نمی دانستیم و از کسانی که نمی شناختیم ترسی نداشتیم . ترس سوغات آشنایی هاست... نادر ابراهیمی پ.ن۱:آدم ها برای ته نشین شدن چه شتابی دارند و بعضی در تشخیص صعود و سقوط چه بر حماقت اصراری! پ.ن۲: تو کوچه ای هستی که من از آن گذشته ام اما من از آن ِ تو نیستم .. مقالات شمس پ.ن۳: پابلو نرودا با همان لحن حماسی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 مردادماه سال 1384 11:26
پریشان سایه ای آشفته آهنگ ز مغزم می تراود گیج و گمراه چو روح خوابگردی مات و مدهوش که بی سامان به ره افتد شبانگاه درون سینه ام دردی ست خونبار که همچون گریه می گیرد گلویم ...نمی دانم چه می خواهم بگویم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 19:23
امروز آمد حرف های اعتقادی و ملی محکمی زد کنار راهرو ایستاده بودم دوستی آمد و حالم را پرسید یاد این عبارت معروف افتادم که: «مارکس مرده، لنین مرده و حال من هم تعریفی ندارد!» پ.ن۱: این روزها اطرافیان را به «لینک دادن» تهدید می کنم! پ.ن۲: حاج صادق هم رفت.پروازش امشب است.. با صادق شهرآیینی از هر نظر (فکری-روحی و ..) ، وبیش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 مردادماه سال 1384 23:19
با سر انگشت عصا، پیری اشارات میکند هر دم که مرگ اینجاست یا اینجاست یا اینجا..!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 مردادماه سال 1384 23:00
از لابلای قوانین قبرها همسرایانی غریب بر سکوت مقدس ابهامی گرم! مثل همین شقایق های از رنگ و رو رفته زمین را انکار میکنند... و جاذبه را..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 تیرماه سال 1384 23:36
گاهی از این آشفتگی ها دلم میگیرد گاهی نیز به خود میگویم: «بر بوی زلف دوست،پریشانیت نکوست...»
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1384 10:29
به تنگ چشمی آن ترک لشگری نازم که حمله بر من درویش یک قبا آورد! مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ! چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد.. پ.ن:به دلیل سوء تفاهم ایجاد شده ، این ابیات را مناسب تر دیدم..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 23:11
محبت بر غریبان بیشتر کن... پ.ن۱:بعضی درد هاست که تنها به خدا میتوان گفت.... فهرستشان طولانی است! پ.ن۲: تاریخ به مظلومیت ما گواهی خواهد داد.. نداد هم نداد! پ.ن۳: تو هم نفهمیدی که من.. من خیلی وقت است که چیزی برای از دست دادن ندارم! تو یا بقیه..فرقی ندارید! «بنی آدم عین همدیگرند!!» پ.ن۴: من حتی اگر به آدمها اعتماد کنم،...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 08:20
عارفی وارونه حس می کرد و کرامات غریبی هم داشت مثلاً تشت طلا را لگن مس می کرد!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 تیرماه سال 1384 17:14
بیدل با ظرافتی عمیق می گوید: «در آن محفل که درد عشق ساقی است تمنا باده است و ناله میناست...» پ.ن۱:می نویسم هر چند با سکته های چند روزه!..زیرا که به قول عین القضات همدانی نشاید که ننویسم. پ.ن۲:حتی اگر این تنفرهای دقیقه ی ۹۰، حقیقت هم داشته باشد من آن را باور ندارم...یادم می آید همیشه برای هر چیز به دنبال دلیل بودم.....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 خردادماه سال 1384 16:51
رفتم ولی مگو او وفا نداشت... پ .ن۱: ترس روزگار مرا به خنده واداشته..هر وبلاگی از من پس از مدتی از دست می رود...این نیز هم.. پ.ن ۲: برای مدتی که اینجا فیلتر است نیستم..
-
eclips!
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1384 11:40
سجاده ام کجاست می خواهم از همیشه ی این اضطراب برخیزم این دل گرفتگی مداوم شاید، تأثیر سایه ی من است، که این سان گستاخ و سنگوار بین خدا و دلم ایستاده ام. سجاده ام کجاست؟ سلمان هراتی پ.ن ۱: The pure and simple truth is rarely pure and never simple پ.ن ۲: بر سنگ گور من بنویسید: یک جنگجو که نجنگید! اما شکست خورد.. اما شکست...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 خردادماه سال 1384 12:15
تلاوت آیات باران بر سوره های اشک کنار پنجره.. رویای سرخ غروب و رجعت سبز سکوت... امید آبی آسمان: -ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه.. پ.ن ۱:تجلی شگرف همین حس در این کلمات دیدنی است: مهتاب مرده است.. در من ستاره نیست اما به چشم تو سوگند می خورم: از آسمان پرم! پ.ن۲: تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست.. پ.ن ۳ :دست نوشته...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 خردادماه سال 1384 18:52
...در این تلاطم زاینده دل دریا گاهی حتی به همین دزدان دریایی خوش است... پ.ن۱:من خزان شد دلم از غربت پاییز نگاهت... پ.ن۲:احساس بی وزنی میکنم،یا شاید هم پرواز میکنم و خودم نمی دانم! پ.ن۳: در زبان آلمانی مثل " اَه" در فارسی است Scheiße پ.ن۴: من-هوای مدینه میدانم..بالاخره روزی بی صدا خواهم شکست...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 خردادماه سال 1384 09:34
به دریا گفتم شبی راز دل خروشید و از غم سر زد به سنگ ساحل نگارا ! یکدم از این موج غم نبودم غافل.. نگارا ! یکدم از این موج غم نبودم غافل.. نگارا ! یکدم از این موج غم نبودم غافل..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1384 00:12
من برای درد خود نامی انتخاب کرده و آن را سگ می نامم. درد من به اندازه ی هر سگی وفادار،مزاحم،بی شرم،سرگرم کننده و باهوش است. من می توانم این درد را صدا کنم ... -فردریش نیچه-
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1384 18:04
بعدها می فهمید! یعنی یکی یکی می آیید بالای مزار ماه می نشینید و آهسته می گویید: این شعر ساده از تو نبود آسمان یادت داد! گاهی باید از شدت سادگی به ستاره رسید.. -سید علی صالحی-
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 خردادماه سال 1384 21:22
شیعه یعنی یک بیابان بی کسی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 خردادماه سال 1384 09:27
به خدا من خسته ام خیلی دلم می خواهد از اینجا، به جانب آن رهایی آرام بی دردسر برگردم آیا تو قول می دهی دوباره من از شوق سادگی..اشتباه نکنم؟! --سید علی صالحی--
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 خردادماه سال 1384 19:46
من هیچ وقت نتوانستم آرزویی داشته باشم... واقعا از خدا هیچ چیز برای خود نمی خواهم... من به مرگم راضی ام اما نمی آید اجل! بخت بد بین! از اجل هم ناز می باید کشید!