-
دنیای سیاه و زننده!
شنبه 24 بهمنماه سال 1383 18:56
خاطرم دریای پرغوغاست یاد او چون سکه ای سیمین رها بر آب این دریاست خاطر دریا پریشان است سینه دریا پر از تشویش توفان است نه بر این دریا سکوتی نه به ساحل ها چراغ رهنمونی دست من در موج و چشمم سوی ساحل هاست قلب من منزلگه دلهاست کی برآید از افق شمع بلند آفتابم تا که یادی یادگاری را بیابم ؟ آه هر طرف موج است و گرداب است یا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 بهمنماه سال 1383 20:39
«همه خفتند و من دلشده را خواب نبرد..» آواز اصفهان شجریان را گذاشته ام... از «همایون» به وجد می آیم و به «بیات اصفهان» عشق می ورزم... اما با لحن حماسی «ماهور» روزها را می گذرانم..
-
مـیله های قفسم را نشمارم،چه کنم؟
جمعه 23 بهمنماه سال 1383 00:35
«به مناسبت اول محرم سال ۱۴۲۶ هجری قمری» تو میدانی که فرق محبت و دوستی در معرفت است و من میدانم که در حد خود با همین چند کلمه به معراج میروم،من میدانم که نوای محزون غریبه همان قلب بی تاب من است،صدایی که بوی نور میدهد و چندان گرم و دل آرام مظلومیت و صلابت را به هم پیوند میدهد که دیگر اثری از خود در برابرم نمی یابم..سخن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 بهمنماه سال 1383 09:47
بشنو از نی چون حکایت میکند فتح یاران را روایت میکند...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 بهمنماه سال 1383 23:46
گاهی ترجیح میدهم در صفحه ی شلوغ روزگار حاشیه ای خواندنی باشم تا سطری ملال آور در متن!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 بهمنماه سال 1383 10:54
بردی از یــادم ...
-
آدم برفی!!
سهشنبه 20 بهمنماه سال 1383 22:17
یخ های سرخ ... شکل درهمی از دوم شخص مشکوک! قطعه ی سرد موسیقی کلاسیک.. آندانتینو سمپلیس و بهار مرده ی چایکوفسکی ... گلو له های برفی خطر خاصی ندارند جز آنکه قلب ها را نشانه روند!
-
من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم ...
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 21:40
بیا ره توشه برداریم... قدم در راه بی برگشت بگذاریم.. پ.ن:گاهی اسلحه ام سکوت است و گاهی متوجه می شوم که برای پخت املت لااقل باید یک تخم مرغ شکست!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 00:31
مرا فریب باش! آرام کن.... E se anche il sorgere del sole ci trovasse ancora insieme, per favore dimmi no, rende stupidi anche I saggi l`amore, amore mio
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1383 21:31
--کسل کننده ترین روزها را می گذرانم.. نه اشتباه می کنی! آدم ضعیفی نیستم و نیازی هم به دلسوزی ندارم.. فقط کاملا خسته شده ام.. آدمها-صحبت ها-حوادث.. همه و همه تکراری و بی محتوا! --« من به مرگم راضی ام! اما نمی آید اجل بخت بد بین! از اجل هم ناز می باید کشید !» --سلامی به گرمی «سینجر گاز» با ضمانت چهار ساله! --آخرین هم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 بهمنماه سال 1383 21:25
اگر «منصور حلاج» نبود بسیاری حتی همین دو کلمه ی عربی را نیز نمی دانستند!!! «انا الحق»
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 بهمنماه سال 1383 17:18
از این سروده ی -وحشی بافقی- لذت مبهمی می برم؛ «وحشی دشت معاصی را چند روزی پر دهید تا کجا خواهد رمید آخر شکار رحمت است!» i'm tryin' to make the clouds look right now change the patterns in my life vicious circles everywhere the colors they don't match no more coz i'm writing on the walls
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 بهمنماه سال 1383 14:47
۱-فقط کسانی که شخصیت محکمی ندارند به دنبال نظم در کارهای خود هستند. «آلبرت کامو» ۲-آرام.. بر دوش شبانه ی کاج یا کودکی که تا پنـج ! «دوست میدارد»! ۳- من آن بیگانه از خویشم، که چون دیوار کهنه در دل ویرانه ها تنها به مرگ خویش می اندیشم! ۴- بدترین کلام گاهی سکوت است آنگاه که میدانی رنگ های زیباترین نقش گلیم کهنه را باران...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 بهمنماه سال 1383 23:40
و بیشتر مردم عامّه آنند که باطل ممتنع را دوست دارند .... « تاریخ بیهقی»
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 بهمنماه سال 1383 11:01
مومنان آیینه یکدیگرند لیک... اما..آه! خنجر می زنند عارفان هم گاهگاه از پشت سر فی سبیل الله خنجر می زنند
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1383 23:17
اتاق تقریبا تاریک است.. آهنگ «سیاه و سپید» را گذاشته ام.. --شب سردی است و من افسرده-- و به بغض ها می نگرم که چه آرام مانند این بلور قلب می شکنند --راه دوریست و پایی خسته-- حتی دیگر دلم به کورسوی نور مهتاب خوش نیست --تیرگی هست و چراغی مرده-- چشمانم را می بندم و به خیال خواب میروم.. --میکنم تنها از جاده عبور دور ماندند...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1383 12:59
و حزنی الی الــله ....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1383 12:33
بیش از این نمی توانم خودم را فریب دهم.. این روزهای دانشگاه را فقط می گذرانم.. دلخوشی هایم هم به زوال میرود.. هیچ خیال خوشی نمانده.. احساس آدمی را دارم که تازه از گذشته به آینده آمده و مدام زیرلب حسرت گذشته را می خورد.. این روزها را فقط می گذرانم.. مثل دفتری که ورق میزنم پر از نوشته های سیاه که دیگر حوصله ی خواندش را...
-
«۱۲ بهمن»
دوشنبه 12 بهمنماه سال 1383 20:57
جمع طفلان شهیدان وطن را اینک پدری گرم دل از داغ پسر آمده است...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 بهمنماه سال 1383 18:56
احساسی است که نمی توان بیان کرد... شاید نزدیک به حس غریب «ناصرخسرو» آنـگاه که می گوید: --- بر ما گذشت نیک و بد امــا تو روزگار ، فکری به حال خویش کن که این روزگار نیست--- نمیدونم خوب یا بد هر چه که هست هر چند کوتاه، مطمئنم در خاطرم می ماند..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 بهمنماه سال 1383 23:33
...هان ای شب شوم وحشت انگیز تا چند زنی به جانم آتش؟ یا چشم مرا ز جای برکن یا پرده ز روی خود فرو کش یا باز گذار تا بمیرم کز دیدن روزگار سیرم....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 بهمنماه سال 1383 17:38
الان دیگه خیلی وضع فرق میکنه..هر چند باز میان آسمان و زمین کلبه ی کاغذی کلمات را تکرار میکنم...سنگینی سرسام آور این صدا برای خودم هم دردسر است.. خودخواهی آدمها مرا بدانجا کشانده که با خود سخن گویم.. نه قصد تلافی محبت(!) دوستان را دارم و نه قصد خودآرایی!.. چه اگر حتی این کلمات از سر هوس هم باشد چهار سال کافی است......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1383 21:11
و تو میدانی٬ که سکوت سرشار از حرفهای ناگفته است و اعتراف به عشقهای نهان٬ و اعتراف به عشقهای نهان٬ و اعتراف به عشقهای نهان ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 بهمنماه سال 1383 23:48
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست.. راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 بهمنماه سال 1383 00:52
«خسته ام از دست دلهایی چنین پیش پا افتاده تر از خار و خس ای خوشا! ای خوشا دلهای دور از دسترس..» به خدا قسم وقتی بعضی خبرها را میشنوم چنان اندوه عمیقی در قلبم خانه میکند که تو گویی نفس هایم به آهستگی آرزوی مرگ میکنند..به خدا قسم از آنان که رفتند خجالت میکشم و بر آنان که ماندند و ساکتند بیمناکم...که «آنان که رفتند کاری...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 بهمنماه سال 1383 16:49
تمام تفاوت ما به فاصله ی «ایران اسلامی» و «اسلام ایرانی» معنا دارد..
-
Suppressed by all my childish fears ...
جمعه 2 بهمنماه سال 1383 14:17
ـ کودکی هایم کجاست ! .. " قهر میکردم به شوق آشتی عشق هایم اشتیاقی ساده بود ... "
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 بهمنماه سال 1383 12:07
الهی ما اقربک منی و ما ابعدنی عنک...! "بهترین چیز نگاهی است که از حادثه عشق تر است.... "
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1383 18:20
--آدم های اطرافم آنقدر برایم عجیب هستند که من در نظر آنان..... یک ناهمگونی هماهنگ بین ما وجود دارد..این چند سال به وصله ی ناجور(!) بودن عادت کرده ام.. برای گرمای خاطر هم که شده گاهی زمزمه میکنم..هر کسی کو دور ماند از اصل خویش... -دکتر بزرگمهری یک فراز عجیب بهم گفت خیلی خوشم اومد.. «خواهی که شوی یکرنگ رسوای جماعت شو»...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1383 08:06
شاعری در مشعر عارفی در عرفات بر گل روی محمد صلوات! پ.ن:تکراری است فقط مزید مناسبت!