-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1388 11:15
قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست قومی دگر حواله به تقدیر می کنند.. پ.ن : تو را می سپارم به خواب خوب بعدی.. که باز بی آنکه حرفی باشد چشمانت خیره شود به واژه های جنون من. و من از لبخندت جان بگیرم.. باران هم انگار می بارید درست یادم نیست محو تو بودم..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 فروردینماه سال 1388 20:49
خاک من زنده به تاثیر هوای لب توست سازگاری نکند آب و هوای دگرم.. پ.ن : بیش از همه دلم برای تو تنگ می شود ای رهبر نازنین نگاه های منتظر و دست های راستین افراشته «ای که جادوی نامت جاودانه ست و سحر حلال حنجره ات ابدی..» شنیدم دعای باران خواندی برای چشم های ما تا روشن شود به لحظات نزدیک صبح.. دیشب می خواندم که « ما برای هر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 اسفندماه سال 1387 10:39
گلبن عیش می دمد ، ساقی گلعذار کو باد بهار می وزد ، باده ی خوشگوار کو هر گل نو ز گلرخی یاد همی دهد ولی گوش سخن شنو کجا..دیده ی اعتبار کو حسن فروشی گلم نیست تحمل ای صبا دست زدم به خون دل...بهر خدا نگار کو اللهم انی اسالک موجبات رحمتک.. و عزائم مغفرتک.. یا مقلب القلوب ! پ.ن : تا آخرین دقیقه منتظر می مانم اگر چه چند روزی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1387 11:27
گفته بودم : دنیا تنگ است و تاب تحمل لبخند پروانه ها را ندارد! سخنم همچو شمعی چکید روی پایه های دلخوش های موقت و آسمان آتش گرفت.. اللهم انی اسئلک موجبات رحمتک و عزائم مغفرتک.. اللهم انی اسئلک موجبات رحمتک و عزائم مغفرتک.. اللهم انی اسئلک موجبات رحمتک و عزائم مغفرتک.. اللهم انی اسئلک موجبات رحمتک و عزائم مغفرتک..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1387 00:18
آه ای طبیب درد فروش جوان من .. پ.ن : امیدوارم بهار امسال مونتاژ نباشد و تکذیب هم نشود و یا از ترس خشکسالی ، انصراف ندهد مبهم نباشد.. فصل هایش همه تصویب شود! دو رو نباشد و ادای تابستان را در نیاورد و برای فریب دل های ساده گلها را به گروگان نگیرد.. امیدوارم بهار امسال جعلی نباشد یا اگر هست کتبی نباشد! پ.ن : آدمی که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1387 17:05
حرفی بزن..چیزی بگو..کاین بغض در من بشکند...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1387 10:24
رستن ز حصار مرحمت کن یارب احساس قرار مرحمت کن یارب دردیم کمی مژده ی رحمت بفرست زردیم کمی بهار مرحمت کن یارب! پ.ن : یا من یسمی بالغفور الرحیم..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1387 22:56
مرا به آتش عشقت نشاندی و ننشستی.. نه صدایی نه سکوتی نه درنگی نه امیدی..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1387 09:26
-عمو- همه چی داره..کمترینش فشار خونه! دیروز صبح رفته بودیم زیارت اهل قبور*.. -عمو- با لبخند از میان قبرها قدم می زد و به نوشته های روی آنها توجه می کرد و می گفت : شاید این جمعه بیایم..شاید! * یاد یکی از شاعره های این مرز و بوم پر گهر افتادم که می گفت : رفته بودم دیدن اهل قبور عاشقم شد پیرمرد مرده شور!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 اسفندماه سال 1387 13:25
دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده ای... پ.ن : در میان این همه بت عزم ایمان چون کنم؟ شاید ساده دل باشم که بی هیچ توشه ای خواب راه های رفته را ببینم و دستان تو را انتظار بکشم.. شاید ساده باشم که خواب هایم را باور کرده ام .. خوب می دانم : تو رشک آفتابی ..کی به دست سایه می آیی..
-
السلام علیک..
یکشنبه 25 اسفندماه سال 1387 00:16
تو حال دلم را ببین و برو... من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید! پ.ن : اتصالی نیست صدای تو را می بوسم.. صدای تو را می بوسم.. صدای تو را می بوسم..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 اسفندماه سال 1387 11:56
سودای آن ساقی مرا ، باقی همه آن شما... سبک هستم و نمی ترسم از سرنوشت و آرزوی مرگ ندارم زندگی را دوست دارم برای تو و با دست تو و ای کاش صدایم رساتر و دلم صاف تر از همیشه باشد تا همین دقیقه های مانده را برای تو باشم ..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 اسفندماه سال 1387 10:47
دری دیگر نمی دان م . رهی دیگر نمی گیر م ..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 اسفندماه سال 1387 00:38
اما نه چنین زار.. که این بار افتاد به خیالش دل من پنجره ی فولاده ..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1387 00:42
ذاک دعوای و ها انت و تلک الایام.. نمی خواستم بنویسم اما انگار ، فرشته های کم حوصله طاقت قیافه های غفلت زده را ندارند.. اما من هر بار که گم می کنم خودم را آرزوهایم را می شمرم.. و فقط به همان ها نمی میرم. آرزوهای من تو را-هر چقدر دور- به من می رسانند و در حق فاصله ها ظلم می کنند.. و تاریکی ها را نادیده می گیرند.....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1387 17:45
سرم را نیمه از پنجره بیرون کرده ام هوا هم انگار بارانی است عاشق این بلا تکلیفی قبل از بارانم... چشمانم را بسته ام در این جاده ی از کودکی آشنا باد به صورتم می خورد مثل دستی لطیف بنان می خواند : قسم به تار موی تو که از جهان بریده ام من..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1387 19:11
اما آن اتفاق ساده نیفتاد.. قیصر پ.ن : شاید از طبقه ی دوم گرفته باشی عکس را. وقتی هنوز ستون های بنا عریان بود و هیچ سنگی رو سنگ بنا نشده بود و آسمان بکر و پنجره باز.. به قول قیصر : با روزهای ریخته در پای باد -با هفته های رفته با فصل های سوخته با سال های سخت رفتیم و سوختیم و فرو ریختیم- با اعتماد خاطره ای در یاد اما آن...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 اسفندماه سال 1387 21:55
آن روز جهان از جنون من سبک می شود... -ملکوت سکوت- پ.ن : خسته آمده ام خانه. صدایم گرفته است.. تب هم دارم انگار. لینک بلاگی را می بینم که دست نوشته های استاد است یکی از آدم های نازنین زندگی ام که حالا خیلی وقت است نبود صدایش و نگاهش بازیگر زندان هایم شده است می بینم به این جا لینک داده.. هیچ وقت هم نگفته بود به من که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 اسفندماه سال 1387 00:55
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون.. عاشقی را که چنین باده ی شبگیر دهند کافر عشق بود گر نشود باده پرست... پ.ن : زکاتم ده که مسکین و فقیرم!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 اسفندماه سال 1387 23:45
تشنه ی یک صحبت طولانی ام...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 اسفندماه سال 1387 20:57
به من گوش کن.. بازی از نیمه گذشته اما هنوز آغاز نگشته است -در ملکوت سکوت- پ.ن : این وصله ها به ماه نمی چسبد! پ.ن : اینکه امام حسین (ع) می گویند که الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یعنی مردم بیچاره ی عزت و خفت دنیا هستند می میرند برای آنکه عزیز داشته شوند تا راحت بخورند و بریزند و بپاشند.. از آن طرف برای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 اسفندماه سال 1387 17:23
و تو امسال دوباره زودتر از بهار و بیشتر از گل می آیی.. بخشنده ی معصوم من ..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 اسفندماه سال 1387 17:30
شب خرابم کرد اما چشم های روشنت بار دیگر هم به داد ظلمت آبادم رسید..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 اسفندماه سال 1387 22:36
فقط اولین تازیانه است که درد می آورد باقی را نمی شود حس کرد.. نمی شود.. پ.ن : مشهور بوده که گاندی همیشه در فضای باز زندگی میکرده..میگه : در تعجبم از آدم ها که از ادامه ی غذای هم نمی خورند اما از ادامه ی هوای هم می خورند! به نظر من آدم ها اکثرا با هم حرف نمی زنند بلکه فقط از ادامه ی حرف های هم می خورند! همین.. پ.ن :...
-
حساب جاری!
سهشنبه 6 اسفندماه سال 1387 11:14
اینک این تو که چهره می پوشی اینک این ما که بی نقاب شدیم ما که - ای زندگی- به خاموشی هر سوال تو را جواب شدیم دیگر از جان ما چه می خواهی؟ ما که با مرگ بی حساب شدیم... محمد علی بهمنی پ.ن : فقط لباس باران در زمزمه ی مهتاب خشک می شود آی گنجشک بیخود نشسته ای روبروی نور .. این روزها آفتاب حسابی خیس است برای خودش.. پ.ن : گل...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1387 23:58
لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم پ.ن : که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1387 23:54
و ادعوه خوفا و طمعا ، ان الله قریب من المحسنین اعراف-۵۶ بابا میگه : مومن اسیر دست خداست الحمدلله... همه ی شادی ها و مصیبت ها دست آخر فریب است آخرش یک جا می رویم و همه یک خاک را لمس می کنیم.. و همه باید یک پرسش را جواب دهیم. پ.ن : بدبخت تو که هنوز نمی دانی من شوق هیچ بهاری را نداشته ام فالگیر دلخسته ی شب.. پ.ن : من از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1387 12:34
پرستو آمد و از گل خبر نیست چرا گل با پرستو همسفر نیست؟ چه افتاد این گلستان را چه افتاد که آیین بهاران رفتش از یاد چه درد است این چه درد است این چه درد است که در گلزار ما این فتنه کردست چرا در هر نسیمی بوی خون است چرا زلف بنفشه سرنگون است چرا سر برده نرگس در گریبان چرا بنشسته قمری چون غریبان چرا پروانگان را پر شکسته ست...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 اسفندماه سال 1387 07:13
« من میخ کفشم از هر تراژدی گوته دردناک تر است..» ولادیمیر مایاکوفسکی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 اسفندماه سال 1387 14:32
الایام تهتک الامر عن الاسرار الکامنة.. ای بخشنده ی معصوم..