-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 اسفندماه سال 1387 00:18
چهره ی خندان شمع ، آفت پروانه شد... پ.ن : رشته ای بر گردنم افکنده دوست می کشد هر جا که خاطر خواه اوست.. می دانم که جز با دست تو و دعای نورانی ات بر طرف نمی شدم.. ولی تو بزرگ تر از هر چه منت ای .. اما من هنوز چشم دارم به دست های عزیزت و کلمات مقدسی که قرار است همراهم باشند.. بخشنده ی معصوم.. منتظرم..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1387 23:35
دارم حرف میزنم هی می پره وسط حرفم هه می پره وسط حرفم.. میگم : گوش بنه عربده را...دست منه بر دهنم!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1387 12:07
خوابشان را به صدای سفر آینه ها آشفتیم.. پ.ن : در هوس خیال او، همچو خیال گشته ام... «خیلی وقت بود که ساکت بودیم.. فقط بازی ما بود که تماشا داشت..» من تا صبح بیدارم-جعفر مدرسی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1387 23:56
صبح زود..دیشب چه بد بود..آب پرتقال کیبورد..آقای مقیمی.. ستارخان..پرونده ی مفقوده..وایسا عقب.. برو فردا بیا.. تو نیاز به گمراهی نداری..عجبا..هفتاد.. نازنین یار.. مترو..عطسه..زن دیوانه..شریف؟ من نمی آم..چهار تا ژتون..عجیب بودی! ما هموناییم...نفت زنده.. توی پله ها..کسی نیست..آواز بخونم؟ آسانسور..خیلی خوشوقتم.. پژوی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1387 23:23
رفت در ظلمت غم آن شب و شب های دگر هم..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1387 00:06
کتب ربکم علی نفسه الرحمة انعام - ۵۴ پ.ن : هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را... کاش چشمانم خجالتی نبودند وقتی به اینجا رسید و کاش همیشه میشد که همانطور باشم چه لذتی دارد ..چشم به دست تو..برای تو داشتن.. خدا از من نگیرد چشم مستت را ..
-
السلام علیک حین تقوم..
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1387 20:29
In a train i am A mere train on a spring day following it’s predefined route carrying passengers from different horizons to a single destination. I am sitting in a corner enjoying a rare glimpse of sunlight passing through a thick layer of clouds I start to think about life and how close it is to the fate of that...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 بهمنماه سال 1387 10:48
شکایت برم از تو پیش خدای... پ.ن : میگه عدالت مثل قطاریه که همیشه تاخیر داره. اما به نظر من عدالت بیشتر شبیه یک هواپیمای دو نفره است که خیلی رمانتیک فقط دود میکنه.. همین!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 بهمنماه سال 1387 23:57
گر باده خوری تو با خردمندان خور یا با صنمی لاله رخی خندان خور پ.ن : آخه یکی بیاد حرف روشنفکری بزنه که تازه از درخت نیومده باشه پایین. آدم طرز حرف زدن بعضی ها رو می بینه یاد تارزان می افته. افتخار من به ایرانی بودنم به خاطر اوناییه که امروز دارن نگاهمون میکنن به خاطر همون چند میلیونیه که هنوز خونشون بوی فشنگ و باروت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 بهمنماه سال 1387 23:42
خرمنی نیست که غم های تو بر باد نداد خانه ای نیست که سودای تو ویرانه نکرد آخرش چرخ به زندان مکافات کشید هر که را سلسله ی موی تو دیوانه نکرد! پ.ن : مغزم پر شده از بوی باروت و جنگل خیس.. امان از دست این احساسات متناوب میرزا کوچک خانی! پ.ن : ما از هم متنفریم..ما از جون هم چی میخوایم؟ ما به هم رحم نداریم..ما از حق هم بالا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 بهمنماه سال 1387 11:34
ای جان من غرق سودای تو بی تماشای تو دل ندارد دیگر آرزویی.. پ.ن: هیچ وقت حس اولین بار شنیدن این آهنگ یادم نمیره..سال اول دانشگاه بود و هوا کمی پس از باران.. هر چند حالا دیگر حوصله ی هیچ آهنگی را ندارم.. و دیگر برایم فرقی نمی کند باران. و اینکه تو باز هم بخندی یا نه وقتی که از دور مرا می بینی.. ---------------- پ.ن :...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 بهمنماه سال 1387 13:37
چهل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت تدبیر ما به دست شراب دو ساله بود..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1387 21:11
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1387 23:06
گر خاطر شریفت رنجیده شد ز حافظ بازآ که توبه کردیم از گفته و شنیده .. پ.ن : هر بدی که به آدم میرسه از خودشه و ما اصاب من مصیبة الا باذن الله.. بنده ی ضعیفی مثل من به تلنگرهای این چنین نیاز دارد..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 بهمنماه سال 1387 16:30
و قیل من راق... کیست که درد این بیمار را علاج کند.. پ.ن : منتظر یه هدیه ام..حتی تعیین کرده ام چه باشد! به دست چه کسی را نمی دانم..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 بهمنماه سال 1387 08:46
حسرت نبرم به خواب آن مرداب کارآم درون دشت شب خفته ست دریایم و نیست باکم از توفان دریا همه شب خوابش آشفته ست.. پ.ن : بعض اس ام اس ها رو یادگاری نگه می دارم بعضی وقت ها توی تنهایی میخونمشون.. حس خوبی داره.. پ.ن : مثل بعضی ها (اسم نبرم!) -که گوشی رو میذارن توی جیب شون و قفلش نمی کنن و هی زنگ میزنن به این و اون... و صدای...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1387 23:43
چشمانم دارند رکورد می زنند.. شصت ساعت است که نخوابیده ام ..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1387 12:49
بالا بلند عشوه گر نقش باز من کوتاه کرد قصه ی زهد دراز من مست است یار و یاد حریفان نمی کند یادش بخیر ساقی مسکین نواز من . .. پ.ن : نام بعضی نفرات رزق روحم شده است.. میگه : در این راه قطره ی اشکی ضایع نمی شود حتی اگر تنها در چشم حلقه زند که انک تدعونی !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1387 13:59
رحم کن بر ما سیه بختان که با آن سرکشی شمع در شب ها به دست آرد دل پروانه را . . صائب پ.ن : یه روز بختیار می گفت که من یه وطن پرست هستم و بعد یک مسلمان...امام گفت که این شرکه! دیروز از یکی پرسیدند تو ایرانی مسلمان هستی یا مسلمان ایرانی .. گفت : فرقی ندارد! امروز یکی از همان ها گفته : باید مدلی از اسلام را کشف کنیم که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 بهمنماه سال 1387 19:18
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم... پ.ن : من عاشق گرت و خاکم! به نظرم آدم گرهی رو اگه بتونه با دندون باز کنه اصلا نباید زحمت بده به دستش! پ.ن : سر ارادت ما و آستان حضرت دوست که هر چه بر سر ما میرود زیر سر اوست!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1387 22:19
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک چو درد در تو نبیند که را دوا بکند ؟.. ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 بهمنماه سال 1387 20:16
۱) بعضی ها ارزش اینکه آدم وقت بذاره از توی friend list حذفشون کنه و یا ایضا کامنتشون رو پاک کنه رو هم ندارن. من بسیاری از انعطاف های گذشته رو از دست داده ام و اصولا درستش هم همینه. آدمی که کافر و مومن را همزمان به دوستی می گیرد کمه کم فقط گیجه! هم صحبت نامربوط مثل صفر پشت عدد نوشته هم بشه .. خوانده نمی شه! ۲) ریچارد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 بهمنماه سال 1387 00:18
و لسوف یعطیک ربک فترضی.. چقدر احمق بودم... کاش از همان اول می دانستم آرزوهایی به این زیبایی هستند که فقط زیبا به دست تو اند.. زندگی با تمام دردهایش با تمام غصه هایش و تنهایی هایش شیرین است با چشم به دست تو برای تو داشتن..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 بهمنماه سال 1387 22:00
در ژوئن سال ۱۹۵۵ ، ژان پل سارتر نامه ای دریافت می کند از زنی زیبا روی که در دفترش کار میکرده که : چه خوب است وصلت با تو ! در اینصورت فرزندی خواهیم داشت که چهره ای زیبا چون من و استعدادی بی نظیر چون تو خواهد داشت! سارتر در جواب نامه می نویسد : پیش نهاد خوبی است اما ترس من بر آنست که فرزندمان چهره اش شبیه به من و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 بهمنماه سال 1387 00:27
ای دل ساده بکش درد که حقّت این است از زمانه بشو دلسرد که حقّت این است..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1387 00:01
شاعری ریش نداشت دلش اما پر بود! شاعری در ره یار دم به دم حاشیه داشت با نگاهش اما اندکی زاویه داشت! شاعری آواره استخوانش را هم مرحمت می فرمود به سگ همسایه! شاعری سنگی دید از ته دل خندید! شاعری عشقش را روی کاغذ آورد همه ی عمرش را منحنی بود و خط ! شاعری دست به دست روی کاغذ چرخید! شاعری در صنعات ادبی خودکفا شد دیروز!...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1387 00:13
ای دل دیگه بال و پر نداری..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 دیماه سال 1387 20:43
آن از پی گیاهی با خر به گفت و گوی آن بهر استخوانی با سگ به کارزار ..! پ.ن : طوفان دیگری در راه است!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 دیماه سال 1387 23:05
و توکل علی العزیز الرحیم الذی یراک حین تقوم و تقلبک فی الساجدین انه هو السمیع العلیم پ.ن : به قول سعدی دیدم دل عام و خاص بردی من نیز دلاوری نمودم!!! پ.ن : یکی از مزایای منحصر به فرد «دروغ» اینه که زود رسوا میشه. کاش حقیقت هم به همین سادگی رسوا می شد!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 دیماه سال 1387 23:16
حسن فروشی گلم نیست تحمل ای صبا .. روزگار ساده لوح فکر کرده که مرا خام تنهایی کرده و خیالم به هیچ راه دوری نمی رود. اما دریغ از شوق کوچک و بزرگی که به دام دلم افتاده ، آتشی آنقدر روشن که موسی را منحرف می کند از سرنوشت خویش.. پ.ن : به قول شهریار : زلف تو روز روشن مردم سیاه کن! پ.ن : گاهی بهتر است آدم خودش را گم کند و...