-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 آذرماه سال 1387 14:07
ساکت بود. ولی هنوز آنقدر سرد نبود مرد دیگر برای خود زمستانی شده بود.
-
The last Tango
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1387 14:02
ز پا افتاده ای در نیمه راهم نمی دانم از این دنیا چه خواهم.. نمی دانم از این دنیا چه خواهم.. نمی دانم از این دنیا چه خواهم... شب ها نگاتیو روز شده اند. یه روز همه چیز مثل اول میشه.. شاید یه شب..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 آذرماه سال 1387 14:25
به دو چشم تو چو که شور یده تر بخت من است که به روی تو من آشفته تر از موی تو ام.. تو مپندار کز این در به ملامت بروم که اگر تیغ زنی..بنده ی بازوی تو ام.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 آذرماه سال 1387 22:21
استغفرک استغفار حیا استغفرک استغفار رجا استغفرک استغفار انابه استغفرک استغفار رغبة استغفرک استغفار رهبة استغفرک استغفار ایمان استغفرک استغفار اقرار استغفرک استغفار اخلاص استغفرک استغفار تقوی استغفرک استغفار توکل استغفرک استغفار ذلة استغفرک استغفار عامل لک هارب منک الیک.. یا من یسمی بالغفور الرحیم..!
-
لک لبیک..
دوشنبه 18 آذرماه سال 1387 23:26
دوش می گفت به مژگان سیاهت بکشم یارب از خاطرش اندیشه ی بیداد مبر !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 آذرماه سال 1387 23:56
دوش می گفت به مژگان سیاهت بکشم یارب از خاطرش اندیشه ی بیداد ببر.. پ.ن : من نمی فهمم. مگر حرفی هم باقی مانده؟ آن شب ها گذشت که با نگاه و واژه مست میشدیم از تمام زیبایی ها .. و من می گفتم و می گفتم و باور می کردم و باور می .. چشمانت برق میزد و لب هایم جان می گرفت و باز سوار می شدم کلمه ها و حرف های ساده و هیجان های بی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 آذرماه سال 1387 23:54
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 آذرماه سال 1387 20:25
در کجای این دلتنگ می دهید پروازم؟ پرسه های عصرانه! ای مدارتان مسدود! دستم دوباره درد گرفته است اما خوب می دانم این ها همه بهانه است. پ.ن : یک سری کلمات پشت سر هم نوشته ام با خودکار قرمز. اسمش را گذاشته ام «از زبان می» شوخی نیست. کلمه کلمه اعتراف گرفته ام. آنها که فکر می کنند شراب بی بند و باری می کند اشتباه گرفته اند....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 آذرماه سال 1387 10:34
و تو چون مروارید ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 آذرماه سال 1387 12:43
«نقشی که باران می زند بر خاک خطی پریشان از سرگذشت ِ تیره ی ابرست ابری که سرگردان به کوه و دشت می راند تا خود کدامین جویبارش خُرد روزی به دریا بازگردانَد» این شعر را دوست ندارم .اصلا شعرهایی که شما خوشتان می آید را من ارتباط برقرار نمی کنم دلم می خواهد نباشم .. اصلا این باران و یاییز را نبینم این اندوهگین ماه ها ٬آذر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 آذرماه سال 1387 00:09
« ساحت گور تو سروستان شد ای عزیز دل من تو کدامین سروی؟ .. » شاخه ی احمق سیب..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 آذرماه سال 1387 15:30
نه با تو ایم و نه بی تو چه روزگار بدی... افسوس که بی تو مردم آرزوهایم مرد روزهایم مرد .. هنوز با لبخندهای تو کنار نیامده بودم زود بود که بمیرم و برای دست های تو قایق بشوم.. حیف آن ترانه بود که از انگشت هایت جاری نشد و حیف من بود که نمیرم.. دریغا یک ذره شب..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 آذرماه سال 1387 20:16
نه مجنونم که دل بر دارم از دوست مده گر عاقلی بیهوده پندم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 آذرماه سال 1387 15:07
چه بی امان می شتابد خزان چه بی فغان دل می سپارد جان!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1387 23:44
..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1387 18:03
۱ . برتول برشت شعری دارد سه قسمتی : قسمت اول : بالاخره حقیقت را فهمیدم قسمت دوم : همان است که همه شنیده بودند قسمت سوم : ولی من خیلی دیر فهمیدم! ۲ . رهگذرها گناهی ندارند گر چه کم نیست آزار آن ها عاقبت از تن یک درخت است دار من دار تو دار آنها .. ۳ . نمی دانم . ولی احساس می کنم این تنهایی میان همه ی دوستان و آشنایان...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 آذرماه سال 1387 23:04
« دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم نمانده است و گر نه چشمانم را می بستم که در آن دلی می خواند : من تو را او را کسی را دوست می دارم ..»
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 آذرماه سال 1387 22:41
دریغ کز شبی چنین ، سپیده سر نمی زند... پ.ن : وقتی آدم به بدنه ی مدیریتی کشور نگاه کنه نشونه های انحراف رو به وضوح لمس می کنه. واسه همینه من قبل از اینکه به عقیده ی سیاسی اهمیت بدم اخلاق برام مهمه.. امروز عمو پورنگ می گفت : آدمی که تقلب کنه آخرش چی میشه؟ من بی درنگ گفتم : وزیر..وکیل..مظهر بسیج! فرقی نمیکنه روی پیشانی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 آذرماه سال 1387 11:14
انا نخاف من ربنا یوما عبوسا قمطریرا... ما از آن روزی که «آن روز» چهره ی خود را به انسان عبوس می کند ، می ترسیم..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 آبانماه سال 1387 11:23
گر نثار قدم یار گرامی نکنم گوهر جان به چه کار دگرم باز آید...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 آبانماه سال 1387 22:24
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم تو میروی به سلامت.. سلام ما برسان! پ.ن : توی اتوبوس بودیم در راه اسپانیا. داشتم آهنگ هایی که بقیه بچه ها داشتند رو به نوبت گوش میدادم. از تمام آهنگ های روسی از این خوشم آمد که انگار آهنگی قدیمی و سرنوشت یک ملوان است که خانواده اش در جنگ کشته شده اند و او دارد به شهرش باز می گردد .....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 آبانماه سال 1387 23:48
ای کاش راه عمر به پایان رسیده بود روزی که دیده بود در آن ره گذر مرا ... ۱. می گفت : زمان طاغوت به خاطر چند تا اعلامیه و نوار از کارم اخراج شدم.. خلاصه ما هم کار-کشته ی عشقیم! ۲. مهم این نیست که با حرف هامون به کی . چقدر ظلم می کنیم.. مهم اینه که مثل موشک یه چیزی سر هم کنیم هوا کنیم! ۳. به شوخی به دکتر رمضانی میگفتم :...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 آبانماه سال 1387 00:54
یا من یسّمی بالغفور الرحیم... . . ..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 آبانماه سال 1387 20:29
من نه مجنونم٬نه فرهادم٬نه قیس ماهرویان!یک نفر لیلا شود ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 آبانماه سال 1387 00:59
بزرگتر که شدی اگر بودم برایت از خاطره ی مردهایی می گویم که حرف هایشان دو تا نمی شد.. نه که مثل حالا و زمان تو شاید .. آن روزها ارزش حرف ها به آدم هایش بود .. نه آدم ها به .. آن وقت ها که..قبل از آمدن خورشید می رفت و بعد از رفتن ماه می آمد . اما همیشه بود ... می دانی من حالا که نشسته ام دارم روزهای آینده را می شمارم.....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1387 15:56
نیمکت کهنه ی باغ خاطرات دورش را در اولین بارش زمستانی از ذهن پاک کرده است. خاطره ی شعرهایی را که هرگز نسروده بودم خاطره ی آوازهایی را که هرگز نخوانده بودی.. حسین پناهی ۱ . از At Mrs Lippincote 's خوشم می آید. یک جور سادگی در فکر و ذهن نویسنده هست که خاطره های آدم را نوازش می کند. ۲. شاعر می فرماید : به من گفتی که جور...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 آبانماه سال 1387 01:00
سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم دگری نمی شناسم، تو ببر که آشنایی.. ۱. بدون بی حسی ... دکتر می گوید : درد دارد ها ! با دست اشاره می کند که : نه ( یعنی که درد را می شناسم..!) ... از اینکه دندانش خراب شده ناراحت است دکتر که می خواهد مزه ای به موضوع بدهد مثل آدم هایی که ادبیات را دو ثلث متوالی یازده شده اند با خنده...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 آبانماه سال 1387 00:51
خرقه ی زهد و جام می گر چه نه در خور هم اند این همه نقش می زنم از جهت رضای تو ..
-
next in line
جمعه 17 آبانماه سال 1387 23:55
منش آموختم آیین محبت لیکن او شد استاد دل آزاری و بیدادگری... ۱. مرحوم مدرس یک جمله به قدمت تاریخ دارد که : سگ خوبه ... به شرطی که پاچه ی صاحب خونه رو نگیره! ۲ . جور رقیب و سرزنش اهل روزگار با من همان حکایت گاو دهل زن است!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 آبانماه سال 1387 00:47
و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته ما زکی منکم من احد ابدا...