-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 آبانماه سال 1387 16:44
گردبادم ، نه نسیم سحری کار من گل نه غبار افشانی است! ۱. استغفرک استغفار تقوی... ۲. زود است برای نوبت ما . فعلا آنچه وظیفه است برای من انگار یک «به جهنم» ساده است برای خوش دلی های ساده لوحانه. که گمان می کند خورشید همیشه از پشت کوه می آید! ۳. به قول شریعتی : از خامی این پختگان بنام در شگفتم! ۴. حالم از همه چیز به هم...
-
اللهم رب الارواح الفانیه..
شنبه 11 آبانماه سال 1387 13:21
به کدامین دعات خواهم یافت تا مگر آن دعا بیاموزم..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 آبانماه سال 1387 00:51
« گاهی میان مردم ، در ازدحام شهر ، غیر از تو هر چه هست فراموش می کنم ..» پیرمرد نگاه مهربانی داشت. هر چند کروات آبی تیره اش که احتمالا برای دیدن تنها پسرش به آن تن داده بود ، توی ذوق می زد. اما این هرگز باعث نشد که قلب ساده اش پنهان بشود. اهل پرواز بود انگار اما از آنها که تنها گیر حرف آخر مانده اند. ابروهای سفید...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 آبانماه سال 1387 19:41
گفتی به تو گر بگذرم از شوق بمیری قربان قدت .. بگذر و بگذار بمیرم هر زخم زدی حسرت زخم دگرم بود این بار نمردم .. که دگر بار بمیرم.. ۱. ربنا لا تجعلنا فتنه لقوم الظالمین و نجّنا به رحمتک من القوم الکافرین سوره ی یونس ۲. { ز هر خون دلی، سروی قد افراشت.. ز هر سروی، تذروی نغمه برداشت... صدای خون در آواز تذرو است.. دلا !.....
-
vol de fantaisie
دوشنبه 6 آبانماه سال 1387 22:27
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 آبانماه سال 1387 19:05
خورشید یک دروغ قدیمیست . باور مکن ! .. بخواب .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 آبانماه سال 1387 22:49
چشم تو مرا به شب خاطره برد... پ.ن : از لابه لای دفتر و کاغذ و کتاب هایم که وقت اسباب کشی- از بهترین روزهای زندگی ام- پایمال بیرحمی روزگار می شوند ، چشمم به نوشته ای افتاد که نتوانستم بر دست خط نازنینش تاب بیاورم.. پ.ن : بابا میگه : آدم باید خودش رو دو دستی تقدیم خدا کنه... این رمز آمدن و رفتن روزهاست... پ.ن : خدا فقط...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1387 19:36
« بی دلان را عیب کردم ، لاجرم بیدل شدم آن گنه را این عقوبت همچنان بسیار نیست بارها روی از پریشانی به دیوار آورم ور غم دل با کسی گویم ، به از دیوار نیست! ما زبان اندر کشیدیم از حدیث خلق و روی گر حدیثی هست با یار است و با اغیار نیست دوستان گویند سعدی خیمه در گلزار زن من گلی را دوست میدارم که در گلزار نیست. ..» پ.ن. میوه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 مهرماه سال 1387 23:35
« تو را عده ای ناجوانمرد از من گرفتند! تو را غصب کردند! تو را ... ای فلسطین اشغالی من! به امید روزی... که یا بوسه ی داغ لبهات را خاک باشم و یا خاک پای تو را بوسه ای داغ! ... » پ.ن : هر که خواست می تواند قایق باشد! تو -عزیزم- هواپیما باش!!! پ.ن : خسته از گردشگری چشم های تو مهربان می شود با مردمک ها ..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 مهرماه سال 1387 00:31
« ز پا افتاده ای در نیمه راهم نمی دانم از این دنیا چه خواهم ... » پ.ن : نوشابه ی گاز دار خواهد دل من!!! پ.ن : قبلا فکر می کردم آدم باتجربه یعنی آدمی که در موقعیت های یکسان رفتار های مشابه از خودش نشون بده.. اما به نظرم این تعریف آدم احمقه. آدم با تجربه همیشه برای روزگار یه surprise تلخه! پ.ن : مشکلات را نباید حل کرد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 مهرماه سال 1387 23:59
« نه تو از قطار دست تکان دادی و نه من در ایستگاه منتظر بودم. قطاری که تو را آورد مرا با خود برد ...» یاد باد آنکه خرابات نشین بودم و مست آنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود.. پ.ن : دیگر دست و دلم به گرمی هیچ دستی نمی رود انگار. دوستانم را دوست دارم البته نه آنقدر که صحبتشان خسته ام نکند. برای تجدید نشدن خدا را شکر که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1387 23:43
روزگار مثل قرآن است ! بیشترین حرف ها را در کوچکترین سوره ها می زند...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 مهرماه سال 1387 23:48
رخ بر افروز که فارغ کنی از برگ گلم قد بر افراز که از سرو کنی آزادم.. پ.ن : خوبیه غربت اینه که هر جا دلت بخواد و به هر بهونه ای که عشقت بکشه و توی صورت هر کسی که می بینی دوست باشه یا یه عابر پیاده میتونی گریه کنی. میتونی همین هدیه رو از گردنت در بیاری و .. پ.ن : دل آرام درست همیشه همون حالی رو داره که من دارم.. این...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 مهرماه سال 1387 19:31
انگار نایی برای نایی نمانده است.. پ.ن : خانه ای از خاطراتم ساخته ام . خانه ای به قول حسین منزوی : سقف و ستون ریخته ، صحن و سرا سوخته.. پ.ن : جور رقیب و سرزنش اهل روزگار با من همان حکایت گاو دهل زن است !
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 مهرماه سال 1387 00:38
بسی حکایت دل هست با نسیم سحر ولی ز بخت من امشب سحر نمی آید ع اشق آدم های شفافم.. از این ها که فکر نمی کنند با گره زدن دو کلمه از معرض خطر جسته اند. این روزها همه دارند می روند! اما یکی نیست بداند که .. به کجا ! تصمیم دارم امسال از نو به دنیا بیایم. به خودم قول داده ام .. حیف که همه ی قول و قرار ها را نمی شود گفت. می...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 مهرماه سال 1387 23:17
ما را غم تو برد به سودا تو را که برد؟ ۱. سعدی نه مرد بازی شطرنج عشق توست.. ۲. زندگی ام خیلی جالب شده است! یا پشت کاپیوترم یا پشت ترافیک! چه معنی داره دو ساعت از زندگی هر روز آدم توی ترافیک با صدای مهیب و ممتد بوق و هوار و دود و سیگار تلف بشه! من یه لایحه دارم که ممکنه خودم ببرم مجلس! که علاوه بر نخبه ها هر کسی یه...
-
برای خودم
شنبه 20 مهرماه سال 1387 23:53
گاهی درست مثل این دقیقه ها ، حال خود را نمی دانم. دریغ...دریغ از آن شب ها که وقتی دل را مجال رهایی بود، -درست مثل کودکی که نا آرام به این سو و آن سو می دود و هزار شیطنت در دل می پروراند - شوقی وصف ناپذیر و گریزپای داشت برای پرواز... اما دیر زمانی است که گویا خاک پاشیده اند به تمام آن بی قراری ها و دلهره های زندگی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 مهرماه سال 1387 21:07
پشت در مونده دل شکسته ای زیر گنبد کبود مادرم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 مهرماه سال 1387 13:21
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1387 00:14
من غریبی قصه پردازم ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 مهرماه سال 1387 23:42
نفرین به شعرهای من اگر چشم های تو اینگونه از شنیدنشان گریه می کند... ۱. دارم فکر می کنم که مسلمان بودن در ایران خیلی سخت تر است. اینجا تکلیف مسلمانی بین گریه های شب قدر و دروغ های سیزده معطل مانده .. انگار همیشه میشود از روی آتش پرید! هذا مقام العائذ بک من النار ۲. ناشکری نمی کنم خدایا .. اما چه شده که «کلمات» برایم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 مهرماه سال 1387 23:12
« باز دریای دلم طوفانی است آسمان کسلم بارانی است باغم ار زیر و زبر شد نه عجب تحفه ی فصل خزان ویرانی است شرح تنهایی من می پرسی؟ شرح تنهایی من طولانی است...» ۱. عشق ، جایش تنگ است... ۲. بابا میگه : برای اینکه یه ناحق رو حق جلوه بدهند باید صد تا حق رو ناحق بکنن.. ۳. سر مردم پای تخت درد ، گرم است. حرف هایم ، درد هایم ،...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 مهرماه سال 1387 17:30
اللهــم اهل الکبریاء و العظمه ...
-
آب گلزار تو از اشک چو گلنار من است...
شنبه 6 مهرماه سال 1387 12:15
برای آنکه کمی بفهمی که عشق چیست و غربت کدام است و چشم به جاده نداشتن یعنی چه .. باید که آیه های مرا باور کنی. آیه هایی که بر لب هیچ فرشته ای جاری نشد تا دست نخورده بماند برای انسان های بی روزگار.. تو هرگز پیامبر نبوده ای که بفهمی دل را ! صبر ابراهیم نه به خاطر آن بود که باید به دست خویش فرزندش را قربانی می کرد . نه ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 مهرماه سال 1387 03:27
فسبح باسم ربک العظیم فلا اقسم بمواقع النجوم و انه لقسمٌ لو تعلمون عظیم انه لقرآن الکریم.. پ.ن ۱ : معلوم شد که یک یا دو دقیقه کم است برایم که آرزویی به ذهنم برسد قابل گفتن.. پ.ن ۲ : بهش گفتم : شما دارین توی یه برکه ی کوچک و پست غرق میشید. به نظر من اگه یه دریای آبرومندی پیدا کنید برای غرق شدن اولی تر است. پ.ن ۳ : امید...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1387 11:46
می گفت شهید بهشتی روزهای آخر دو بیت شعر را مدام با سوز دل و آه حسرت زمزمه می کرد : درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری چشیده ام که مپرس همچو حافظ ، غریب در ره عشق به مقامی رسیده ام که مپرس..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1387 14:13
دل شکسته ای را ، تو رسوا می کنی..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 شهریورماه سال 1387 23:50
کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد ! ۱. از روزی که پایم را گذاشته ام روی این خاک از استاد دانشگاه گرفته تا راننده ی تاکسی همه ناله می کنند و تازه داغ همدیگر را هم تازه تر می کنند! پ . ن : مرغ سحر کیلیویی ۲۲۵۰ تومن ! ۲. بین عشق و نفرت ، فاصله تنها یک قدم است. دل خوشی های خاک گرفته ام را که کنج همین اتاق با همین قلم قرمز...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1387 01:52
دیدی چه آوردی ای دوست ، از دست دل بر سر من ..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 شهریورماه سال 1387 01:01
خوش است خلوت اگر یار ، یار من باشد نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد.. پ.ن : شاید دو سالی میگذره که شبی به این قشنگی نداشته ام.. از خدا ممنونم و عذرخواهم به خاطر تمام تقصیر ها .. حالا خوب یادگرفته ام که ناخوشی های وطن را چگونه با خوشرویی هضم کنم و از ویتامین های ناراحتی برای سلامتی روح استفاده کنم. امشب سه تایی . بی...