-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 خردادماه سال 1384 08:12
تا عهد تو در بستم عهد همه بشکستم... بعد ار تو روا باشد نقض همه پیمانها!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 خردادماه سال 1384 00:13
از قول من هم : روی ماه خداوند را ببوس..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1384 21:43
-
من؟ .. نمک پرورده ی همین زخمهای از آشنا خورده..
جمعه 30 اردیبهشتماه سال 1384 12:35
تو رنج کشیده ای با رنگ های پریده ترنج کشیده ای! پ.ن: باید اعتراف کنم فشار زیاد این روزها کاملا آرامشم را بر هم زده(برای من تجربه ی تازه ای است) من کاملا یک آدم متکی به خود هستم و اگر میشد وقتم را سر کلاس های خسته کننده تلف نمی کردم بسیار بهتر بود.. صرفا به این جهت که استاد دچار برداشت های اشتباه نشود در همه ی کلاس ها...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1384 23:03
it is very painful for me to be forced to speak the truth. It is the first time in my life that I have ever been reduced to such a painful position, and I am ...really quite inexperienced in doing anything of the kind The Importance of Being Earnest oscar wild
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1384 09:54
من همان نامه ی افتاده به خاک از کف خویشتنم!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1384 17:46
به بوی افسردگی و سادگی آغشته ام.. شیرین تر از تمام شادی های روزمره! « منم مجنون آن لیلا که صد لیلاست مجنونش»
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1384 22:20
ا ین نوشته ی علی خیلی ناراحتم کرد... دل تنگی 2 ترمینال شماره 2 فرودگاه مهر آباد، ایستگاه آخره، می فهمی؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1384 22:16
علی (ع) می گوید: «اگر با شمشیرم بر صورت مومنی بزنم تا لحظه ای دست از محبت من بردارد هرگز چنین نخواهد شد و اگر تمام دنیا را به دشمنی ببخشم لحظه ی مرا دوست نخواهد بود...» ~روزهای آخر دانشگاه است..من همان هستم که بودم..با همان شعار قدیمی.. فرمانده ی یک لشکر پنهان...سرشار از سربازهای بی نشان و شجاع! نسبت به همه(حتی آنان...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1384 21:50
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف تا به حدی است که آهسته دعا نتوان کرد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1384 19:54
* دیروز مثل فرماندهان فاتح صدر اسلام! مشغول توضیح یک مسئله ی مدلسازی برای بچه ها بودم که به یکی از این صندلی های دانشکده که دسته هاش مثل خنجر عریان شده! خوردم و.. اندکی پای راست افگار شد.. دل این سوره ی فجر پشت این صبح مبین به تفاسیر نگاه تو اگر گرم نبود، شب ظلمانی یخبندان را هیچ از قالب تکرار زدن شرم نبود آه ای عالم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1384 12:42
زیارت عاشورا می خوانم.. «همصدا با حلق اسماعیل»! و این ایهام لطیف «گنجشک و جبرئیل» که: به گونه ی ماه نامت زبانزد آسمانهاست...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1384 23:08
با تو ام! ای همه شب هایی که با هم گریه کردیم !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1384 21:21
دستی مرا شکست دستی شرور و زشت که بر پرده های وحی دشنام می نوشت! من بی اختیار از جاده های ناگزیر سرازیر می شدم! «گنجشک و جبرئیل»
-
السلام علیک یا بقیة اللــه..
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1384 22:12
مدعی گوید که با یک گل نمی آید بهــار!؟ «من گلی دارم که تنها هم بهاران میکند..»
-
مومنان آیینه ی یکدیگرند!
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1384 09:52
e non puoi farci niente, tu non puoi cambiare le storie, dev’essere dosì, پ.ن: and you can’t do anything about it, you can’t change the stories, it must be like this
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1384 10:11
نمازخانه که هیچ! گمان می کنم حتی در کره ی ماه هم بعضی ها را جو می گیرد!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1384 00:00
استادهای نفت گاهی بضاعت کم دانشکده را با لفظ «فرهنگ جریان پایین دست» مورد طعنه قرار می دهند. من حرف های وقیحانه ی امروز را هم به حساب همین -بی فرهنگی جریان پایین دست-می گذارم! یادم می آید سال ها پیش در کتابی باعنوان-یک مشت تمشک- می خواندم: «اشکالی ندارد. من جای شما خجالت می کشم!» واقعا حافظ چه نکته سنج بوده : نقد صوفی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1384 22:28
من هر روز مجروح میشوم تیر میخورم اما در بیمارستان مسخرهام میکنند!
-
به یاد گریبان دریده ی شکوفه ها...
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1384 23:03
و همه ی این محبت های بی پاسخ را تقدیم می دارم به پیشگاه راهزنان عواطف سرگردان! و این کاروان کلمات را به دقایقی آرام که همیشه مثل شقایق وحشی جوانمرگ میشوند... «من ترجیح میدهم در راهرو ی بیمارستان و در انتظار پزشکی حاذق بمیرم! »
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1384 16:44
این نوشته ی روزنامه ی شرق هم در نوع خود جالب توجه است..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 20:20
این دعای حضرت موسی با بیانی دل شکسته در میان این همه دل آشفتگی های مصنوعی مرهم دل انگیزی است که: -رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1384 22:47
دیگر چه فرقی میکند؟ من و بهــار خیلی وقت است یکدیگر را فراموش کرده ایم... انتظار خزان به امید بهاری دیگر و بهاری دیر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1384 19:01
حال که نمی روی، خدا حافظ!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1384 20:05
مرا فریب باش، آرام کن!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1384 19:27
یاد باد آنکه نهانش نظری با من دلسوخته بود..
-
و این بود زندگی...
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1384 19:05
کمربند را محکم می بندم،به صندلی تکیه میدهم ذهنم را می تکانم تا دلخوشی هایم را پیدا کنم.. بوی دود خیالم را سیاه می کند نزدیک چهار راه که میشویم پاتروش مشکی از ورود ممنوع به درب کنار راننده میزند و من پرت می شود معلق در فضا هستم و پاترول دور سرم می چرخد سمت چپ راننده ی موجه آن زنی مفاتیح می خواند سر من به نوک تیز جدولی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1384 18:03
باید صبر کرد.. بیش از این ها می توانم ساکت بمانم..
-
آنچنان کز رفتن گل خار میماند به جا ...
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1384 09:49
--واقعا یک نفر چقدر می تواند تحمل داشته باشد در برابر حماقت های پیوسته ی آنها که به حکم تقدیر در کنارش نشسته است! واقعا نمی دانم در کجای دنیا می توان چنین آدمهای بی فرهنگی پیدا کرد که تفریح روزانه ی آنها خواندن mail box من است! آنچه بیشتر مرا آزار میدهد آن است که حتی گاهی در این حد استعداد به خرج نمی دهند که make as...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 20:48
و چه نزدیک است خاطرات روزهایی که غروب خسته ی من به بغض های سکوت همین درخت گاهی سبز دانشکده پیوند می خورد..