-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1384 01:35
شب عاشقان بیدل ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1384 20:42
انگشت هایم خسته از نگارش شوریده های متورم، خیالهای خوشم هر روز از اتوبوس شرکت جا می ماند!
-
عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند...
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1384 01:50
شباهت زندگی به یک داستان بی انتها از قضا بر حسب اتفاق! نویسنده در لابه لای نامه های اداری گم می شود! قهرمان داستان به ناچار حوصله اش سر می رود!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1384 20:49
لحظات تلخ امروز هرگز فراموشم نمی شود. برای اولین بار در زندگی احساس اکید ناامیدی کردم.. «نادیده گرفتن دیگران».. «احمق فرض کردن دوستان» و ... همه شاید لجاجت سایه ی من است! اما گاهی گمان میکنم این بازی کلمات «سُمعه» * و یا «فرار از روبرو!» با خیالی خام و زیرکانه است... *سمعه در اصطلاح اهل فقه ریا در شنیدن است
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1384 00:13
*پاسخ سخت سیم به تقاطع کلاغ ها.. کلاغ ها می ترسند از خوابی که هرگز نمی بینند، بپرند! ----------------------------------------------- *عدالت بر سه نوع است: نبوی-علوی-مهدوی و این بار هرگز بیعتی برداشته نخواهد شد.. حتی امروز! * واقعا ای کاش ما هم روزی به دنیا می آمدیم!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 23:20
درخت اگر که تو باشی،دل از تبر ببری چه می شود که مرا ،با خودت سفر ببری؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 17:19
غمگین تر از آنم که بخواهم سخنی در مشت گیرم تنها می توانم گفت: «ولا تکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا..»
-
اندوه کفشهای هراسان ِ رو به مرگ ـ
یکشنبه 21 فروردینماه سال 1384 23:25
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 فروردینماه سال 1384 18:06
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 فروردینماه سال 1384 15:36
گوشهگیری کردم از آوازهای رنگرنگ زخمهها بر ساز دل از دست بیدادم رسید قصه شیرین عشقم رفت از خاطر ولی، کوهی از اندوه و ناکامی به فرهادم رسید شب خرابم کرد اما چشمهای روشنت باردیگر هم به داد ظلمتآبادم رسید سرخوشم با این همه زیرا که میراث جنون نسل اندر نسل از آباء و اجدادم رسیدم هیچ کس داد من از فریاد جانفرسا نداد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 فروردینماه سال 1384 10:20
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 فروردینماه سال 1384 18:54
-نیم سکته های مغزی بلاگ اسکای هم دیگر چندان نا خوشایند نیست.... -تازگیها..مثل نفرین کلاغم نیستی! -نمی دانم ولی.... «ما نبودیم و تقاضامان نبود لطف تو نا گفته ی ما می سرود...» - چشمت «قیامت» است! بخوان «انفطار» را ! -به p rince: یاد این مصراع از عماد فقیه کرمانی که: ما خاک را به نیم نظر کیمیا کنیم و پاسخ طعن آلود حافظ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1384 15:43
به نــام آفریننده ی زیباییها! «زیرا زیبایی چیزی نیست جز آغاز وحشتی که هنوز تحملش می کنیم و از آنرو ستایشش می کنیم چون با بی اعتنایی اجازه می دهد که از پای در آییم..» ریلکه -------- دوستی با بیانی به گمانش پیچیده از مخاطب این نوشته ها می پرسید یاد این گفته ی -عین القضات همدانی- افتادم که: «جوانمردا! این شعرها را چون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1384 09:42
خداحافظ ای خواهر بی دلیل رفتن ها، خداحافظ
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1384 21:50
ای کاش،یک ذره صداقت شهیـــدانم بود...
-
یاد استاد...
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1384 17:54
«من پرسش سوزان حسینم یاران با حنجره ی عشق جوابم بدهید» و امسال ما تنها ،تکرار می کنیم: «بهار ساغری شکسته است و خون تو صهبای سروهای بی شکست» اربعین و سال در گذشت آنکه : «خاموشی و یک جهان سخن گفتن را از عکس مزار شهدا یاد گرفت..» شاید پس از یکسال دوری رمز این مصرع پیچیده را فهمیدیم که: «آیــنه در حیرت اختیار ندارد» آنگاه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1384 22:31
«دیوانه» رنگ کهنه ی خود را بر جای گذاشته وشاید دیگر چندان ملال آور نباشد.به قول -بهنود-در «ضد یاد»: (دنیای دیوانه پر است از حکایت های نگفته و قصه های ننوشته..) افسوس که دیگر مجالی برای قصه های تکراری نیز نمانده اما باید اعتراف کرد که مقایسه ی عطر دل انگیز مومنانه و عصر ابتلای آوانگاردیسم و تجدد طلبی ؛غباری بر دل می...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 فروردینماه سال 1384 15:37
-سوزهای زمستانی، گویا صلاحیت بهــار رد شده است... -در سرگیجه ی دائمی این روزها سطرهای بهم تنیده ی کتاب کهنه ای را ، حرف های پرت و پلای مهمان سمجی را، اختراع یک حکم نافذ دینی را، بازی با کلمات فیلسوف سر کوچه را، طراوت پنهان پایتخت تنها را، پیام نورزوی و ناگفته های منجمد را، صدای ی بی آلایش رفیقی را، و لبخند خیالی دوستی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1384 21:49
دو راهی پیچیده ای ست پر از علامت ممنوع ! تکه های سرنوشت مرا باد می برد..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1384 09:51
ذکرش به خیر ســاقی مسکیــن نواز من!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 فروردینماه سال 1384 22:56
-
زندانی خاطرات خویشیم
شنبه 6 فروردینماه سال 1384 13:48
همیشه باد با حضوری نرم میان ما ایستاده بود و حال از جمع ما تو رفته ای و باد همچنان می وزد بر خاطرات بی زوال
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 فروردینماه سال 1384 13:28
دیروز خطابه ای از علی(ع) را خواندم هنوز هم روحم از اندوه آشکار و مظلومیت غریب آن تلخ است.. «من از جایگاه خود،مدینه،بیرون آمدم یا ستمکارم یا ستمدیده! یا سرکشی کردم و یا از فرمانم سر پیچی کردند! همانا من خدا را به یاد کسی می آورم که این نامه به دست او رسد اگر مرا نیکوکار یافت یاری کند و اگر گناهکار بودم! مرا به حق...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 فروردینماه سال 1384 01:19
شاعری سر ُ می خورد تاجری حل می شد ناقدی نیزه به دست در المپیک غم اول می شد! سید حسن حسینی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 فروردینماه سال 1384 14:56
به کرامتی که داری سر خویش گیر و بگذر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 فروردینماه سال 1384 11:09
با خود می اندیشیدم چه نیازی است که این واگویه های گچی را در این تخته ی سیاه بگذارم تا هر کس که خواست بخواند. گاهی فکر میکنم هیچ خطی و یا کلمه ای را هرز نمی نگارم و همین سبب می شود وقتی لیز خوردن مخاطبی را در سطح افکار منجمدش می بینم هوس میکنم بروم یک گوشه برای خود بنویسم. نمی دانم.شاید از ترس ننگ فرار باشد که این کار...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 فروردینماه سال 1384 12:54
و از نشانه های پرهیزکاران این است که او را می نگری در حالی که: در دینداری نیرومند، نرمخو و دوراندیش است. دارای ایمانی پر از یقین،حریص در کسب دانش، با داشتن علم بردبار،در توانگری میانه رو ،در عبادت فروتن در تهیدستی آراسته،در سختی ها شکیبا و در جستجوی کسب حلال ، در راه هدایت شادمان و از طمع گریزان است.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 فروردینماه سال 1384 11:11
انتظاری نوسان داشت. نگاهی در راه مانده بود و صدایی در تنهایی می گریست...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1384 19:37
مثل یک بهت بر چارچوب در تکیه میکنم شب ادامه مییابد تا نمیدانم...!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1384 10:51
بار خود را بستم رفتم از شهر خیالات سبک بیرون دلم از غربت سنجاقک پر...