-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 مهرماه سال 1388 10:06
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که از خزانه ی غیبم دوا کنند..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 02:51
من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی.. فبای آلاء ربکما تکذبان
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 00:21
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست.. پ.ن : حسبی الله! به لطف خدا..به خدا خیانت نمی کنم.. و لو آذیتنی بالهجر و الحجر.. زندگی فرصتی است که انسان دلبستگی اش رو به خدا ثابت کنه.. اذ قال له ربه اسلم قال : اسلمت لرب العالمین.. ... اسلمت لرب العالمین..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 مهرماه سال 1388 11:07
گفتگو آیین درویشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتیم.. پ.ن : اللهم انی اعوذ بک من شرّ نفسی..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 مهرماه سال 1388 21:50
تو که کیمیا فروشی نظری به قلب ما کن که بضاعتی نداریم و فکنده ایم دامی.. پ.ن : بابا همیشه میگه : فرق است بین آدمی که خدا رو واسه زندگیش بخواد و آدمی که زندگیش رو برای خدا .. پ.ن : احساس شوق عجیبی در دلم بود وقتی خدا ماجرا را تعریف می کرد برای موسی که وقتی کودک بودی به مادرت وحی کردیم که تو را در صندوقی در آب رها...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1388 08:29
اللهم انی اسئلک رحمة من عندک تهدی بها قلبی.. تهدی بها قلبی.. تهدی بها قلبی... پ.ن : ..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 مهرماه سال 1388 22:00
..شکسته آمده ام تا شکسته بنویسم.. . و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم به افتخار بگویم که از تبار تو ام هنوز هم که هنوز است بی قرار تو ام . . پ.ن : اشک هایم تقدیم تو باد! وقتی با شنیدن همین چند خط مرا به دست های تو می رساند .. پ.ن : مادرم را می خوانم.. و در بی نشانی خاک دستش را می بوسم .. -از شرابه های روسری مادرم- سید...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 مهرماه سال 1388 09:46
تا سر زلف پریشان تو محبوب من است روزگارم به سر زلف پریشان ماند ..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 مهرماه سال 1388 11:19
گر من از سرزنش مدعیان اندیشم شیوه ی مستی و رندی نرود از پیشم! زهد رندان نو آموخته راهی به دهی است من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم؟! شاه شوریده سران خوان من بی سامان را زانکه در بی خردی از همه عالم بیشم! پ.ن : درست پنج سال پیش بالای برگه ی امتحان درس کنترل فرآیند برای دکتر پیشوایی این سه بیت رو نوشتم.. پ.ن : دیرم شده...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 مهرماه سال 1388 20:27
چهره ی خندان شمع ..آفت پروانه شد .. سلام قول من رب الرحیم.. هیچ فکر نمی کردم این خبر رو اینگونه بشنوم اگر چه همیشه حادثه ای بودم برای روزگار و روزگار هم گاهی خوب تلافی می کند.. من به خودت..به اسم شریفت معتقدم و هر چه دارم از خدای اسمت است.. من هر بار که از تو دلگیر بودم و به نماز می ایستادم احساس می کردم که ذکرهایم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 مهرماه سال 1388 07:48
برای حمید و وحید : قال هذا من فضل ربی لیبلونی أاشکر ام اکفر و من شکر فانما یشکر لنفسه.. -سوره ی نمل- آیه ی ۴۰ پ.ن : دلم می خواست این را هر چه زودتر برای خدای این خانه بنویسم.. پ.ن : اینقدر خاطره دارم که اگر شب باشد و مهتاب از شیشه ی ماشین روی پلک هایم بیافتد جرات ندارم نگاهی به آسمان بکنم.. دیدن ماه برای چشمانی حلال...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 مهرماه سال 1388 22:33
من به جمهوری آلاله ارادت دارم .. بنفسی انت من مغیب لم یخل منا بنفسی انت من نازح ما نزح عنا.. بنفسی انت .. پ.ن : ای سید ما .. ای مولای ما دعا کن برای ما ..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 21:39
گر چه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت حاش لله که وفای تو فراموش کند سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند .. ما اون مستم که پا از سر ندونم .. ندونم . . الحمدلله علی طول اناته فی غضبه و هو القادر علی ما یرید..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 00:31
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب جمله می داند خدای حال گردان غم مخور ..
-
اللهم انی اتقرب الیک بذکرک..
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 06:45
خدایا ..خدایا یگانه تویی .. همه گریه ها را بهانه تویی.. ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودّا.. ------------------------- « شاید باور نکنی همیشه پشت نگاه تو سنگر گرفته ام و جبهه ام جز با جبروت مادرانه ات نجوا نکرده است... » شاید باور نکنی... برای من همینقدر دلخوشی تا آخر دنیا بس است.....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1388 23:31
نازنینا ... نازنینا . .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1388 04:05
ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودّا مریم-۹۶ در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست.. پ.ن : درست در میان راه.. باز سراب فریبم داد.. اما تو میدانی تشنه گی بهانه بود به دنبال دست های تو بودم.. خدا میداند که راهی را نمی روم که آخرش تو نباشی.. حتی اگر راضی نباشی به تلف شدن...
-
اللهم اهل الکبریاء والعظمه..
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1388 03:20
نمی دانی وقتی اینجوری خبر عید را میشنوی چقدر دردناک است اینکه یک فرصت دیگر از زندگی را از دست داده ای.. الان تنها آرزویی که دارم قطره ایست از آن شوق عجیب هر سال که روز عید به سراغ دل خیلی ها می آید.. از نزدیک سحر از خانه می روند برای نماز.. و خدا می داند که زیر لب چه حرف ها که نمی زنند.. چه نجواها که نمی کنند و خدا می...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 شهریورماه سال 1388 16:09
همیشه در انتها لبخندش آغازم می کند..
-
اللهم لک الحمد حمد الشاکرین..
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1388 11:36
لشکر عشق سعدیا..غارت عقل می کند.. پ.ن : قبل ها از غم فرار می کردیم.. حالا از هم ! پ.ن : تا حالا هیچ وقت پایان یک فیلم یا یک کتاب را سرزنش نکرده ام فهمیده ام که داستان ها اگر شبیه روزگار باشند درست مسیری را طی می کنند که نباید.. پ.ن : انگار باز هم عجله کردم.. زندگی را نباید حدس زد و گر نه ترکش هایش در روحت می ماند.. و...
-
اللهم انی اسالک ایمانا تباشر به قلبی..
دوشنبه 23 شهریورماه سال 1388 23:53
گوشه گیر ای یار یا جان در میان آور که عشق تیر باران است.. یا تسلیم باید یا حذر.. اذ قال له ربه اسلم .. پ.ن : زیر درخت ایستادم تا باران بند بیاید شاید اگر درست چند سال قبل بود زیر باران میدویدم تا نفسم... پ.ن : من از راه های نرفته بر نمی گردم. از این طعنه ها زیاد خورده ام و زخم زبان هم زیاد شنیده ام.. اما به لطف خدا در...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 شهریورماه سال 1388 04:10
هوای ابری است و چشم های تو خوب بارانی...
-
فزت و رب الکعبه..
جمعه 20 شهریورماه سال 1388 04:07
عشق ، قابیل است..قابیلی که سرگردان هنوز کشته ی خود را نمی داند کجا پنهان کند...
-
اللهم متعالی المکان...
یکشنبه 15 شهریورماه سال 1388 04:01
من درد تو را ز دست آسان ندهم... هذا مقام العائذ بک من النار... شاید هیچ وقت مثل این شب ها نگران نوشته هایم نبوده ام که تو راضی باشی از سطر سطرش..از کلمه کلمه اش. حرف هایم شاید تکراری باشد اما محبت تو هر بار مثل باران تازه است.. می بارد و می شوید و ..انگار دوباره زنده می کند. الحمدلله المالک الملک. مجری الفلک. مسخر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1388 22:10
و الذین آمنوا اشدّ حب لله .. پ.ن : گفت از اسم اعظم مرا اسمی بیاموز ! شیخ گفتش : کدام اسم را دیدی که اعظم نباشد؟ پ.ن : وقتی می خواند : ان الحسنات یذهبن السیئات شوق عمیقی در دلم بود.. زندگی یک فرصت بی نظیر و نایاب است ..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1388 19:04
بگذار این سال های حرام بگذرد ... پ.ن : ما منتظریم تا محرم گردد!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 شهریورماه سال 1388 20:08
الحمد الله الذی لم یتخذ صاحبة و لا ولدا.. پ.ن : درست از همان ابتدا که می گوید : اللهم انی افتتح الثناء بحمدک.. قلبم شروع میکند به لرزیدن.. پ.ن : حدودا چهار یا پنج سالش است پدرش دستش را گرفته... بازیگوش ولی مودب است! من به بقیه معرفی اش میکنم : این آقا محمد-امین خیلی پسر مودبی است.. پدرش - که وجود نازنینی است-با عجله...
-
اللهم انی اسئلک من کلماتک باتمها..
چهارشنبه 4 شهریورماه سال 1388 18:13
تار و پود هستی ام بر باد رفت اما نرفت عاشقی ها از دلم...دیوانگی ها از سرم! پ.ن : میگن : فلانی واسه خودش یه انجمنه! پ.ن : -یک دست جام باده- ی نفیس تقدیم به برنده ی خوش شانس زلف یار ! پ.ن : دنیا پر از مجنون شده مردی کن و لیلا بمان!!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1388 20:51
بادهای -بی طرف- ابرهای سر به زیر .. پ.ن : خسته از فریب × مرد از شکار خودش بر می گشت و حرفی جز حسرت همیشه نداشت زن ، بی تاب ، مثل بعد از ظهر گیسوانش را شانه می زد تا به قیمت دلخواهش به تنهایی مرد بفروشد..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1388 00:31
الحمدلله علی حلمه بعد علمه .. من به تک تک لبخندهای تو ارادت دارم من به قطره قطره اشک های تو وقت دعای افتتاح محتاجم... پ.ن : ما از اون دست عاشق ها نیستیم که اگر به خیال خود معشوق را رسوا کنند...بی خیال عشق بشویم برویم بنشینیم یکجا و محض خاطر پاکدامنی بیانیه بدهیم.. صبر کن .. فقط کمی صبر کن.. ما خدا بخواهد تا سر نیزه با...