و فدیناه بذبح عظیم...

(صافات -۱۰۷)

و تو میدانی که عشق
قربانی می طلبد...
و عطش - این رمز همیشه ی عشق-
رو در روی هر صحرای بی انتها
برای سلامتی باران نماز می خواند!
-----
« امشب به زیارت نواحی فریاد تو آمده ام
و لبانم سربلند
اعتراف می کنند :
اگر گلوی تو نبود
عقل این حنجره
هرگز به فریادهای بلند قد نمی داد
اگر گلوی تو نبود...

باید برخیزم!
و رو به اقیانوس انتظار
 شمایل امروزی ات را
از دیوار بوسه بیاویزم
شاید دلم-این دعای قدیمی-
در آستانه ی نام تو مستجاب شود! »

گنجشک و جبرئیل
سید حسن حسینی

به شکل صدایی رسا
در چشم خاموش من می نشینی
و پیش پای مردمان
چون مائده ای دیدنی فرود می آیی
و از ذهن فرشتگان مردد
شادمانه می گذرد :
انبان آفرینش هنوز
از ترانه های تازه تهی نیست!

سید حسن حسینی



پ.ن : ...

- یکی از تفریحات اخیر اینه که به این دوستم که از نیجریه قدم رنجه فرمودن به اینجا
و در گیرنده های سیاه و سفید به صورت برفک دیده می شن (خدایا توبه!)
یاد دادم میگه :‌
فروغ بابا !
مربا بده بابا !‌

- سر کلاس از استاد یه سوالی پرسیدم
استاد فرمودن :
اینی که گفتی سوال بود یا جواب بود؟!
می خواستم جواب بدم که:
قل مراد داره می خنده !

- دیروز (به عبارتی دیشب!) کنسرت شجریان بود اینجا که دوستان رفتن و من
تا آخرین لحظه هرچی زور زدم دیدم حس و حالش نیست!
البته دلایل دیگه ای هم غیر از ارادت نداشتن قلبی مزید علت بود...
بچه ها با حضرت استاد عکس هم گرفته بودن (از اون کارا که عمرا
توی زندگیم مرتکب بشم !)...و بهشون خیلی خوش گذشته بوده! (به سبک تاریخ بیهقی!)

- توی عمرم کمتر پیش اومده یه فیلم رو بتونم کامل ببینم...فکر کنم آخریش
«آژانس شیشه ای» بود...و یادمه سعی کردم -به نام پدر- رو هم کامل ببینم که نشد!
اما اخیرا تصمیم دارم از فیلم های خارجی دیگه اصلا هیچ کدوم رو نگاه نکنم
به نظرم هیچی به آدم اضافه نمیشه ( البته به استثنای بار گناه گاهی!)
و صرفا تفریحه ...که الحمدالل.. اینجا تفریح کم نیست! (به ابتدای نوشته مراجعه کنید!!!)
ایضا به هیج وبلاگ هرزه ای هم دیگه سر نمی زنم! ( با بت هاشون راحتشون میذارم...) 

سرخوش ز سبوی غم پنهانی  ِخویشم
چون زلف تو سرگرم پریشانی  ِ خویشم

در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چون آینه خو کرده به حیرانی  ِخویشم

لب باز نکردم به خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی  ِ خویشم

یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمریست پشیمان ز پشیمانی  ِ خویشم

از شوق شکرخند لبش جان نسپردم
شرمنده ی جانان ز گرانجانی  ِ خویشم

بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی ‌ ِ خویشم

هر چند ، امین!
بسته ی دنیا نی ام
اما
- دل بسته ی یاران خراسانی  ِ خویشم!-



پ.ن : این بار نگاهت با همیشه فرق داشت
هر چند اصرار داشتی که اشتباه می کنم
و من هم نگذاشتم شفاها توضیح دهی!
اما...
میدانی گاهی این ... ها مجالی میشوند
برای گناه هایی که هنوز پشیمانشان نیستم!
برای نگاه هایی که گاهی که دلم را می جویم
جز آنها چیز دیگری در خاطرش نمانده است

اما میدانم که همیشه علتی لطیف بوده
برای همه ی این سه نقطه ها !
و تمام سکوت ها...

تو بهتر میدانی چرا !

پ.ن : در بی خبری از تو صد فاصله من پیشم
تو بی خبر از ما و من بی خبر از خویشم!

تا من بدیدم روی تو ...

سعی کن عظمت در نگاهت باشد!
نه در این make-up مزخرفی که هر روز استفاده می کنی!

پ.ن : اسکار وایلد یه فراز عجیب داره که به نظر من فهمش خودش
یه مرحله از عرفانه  :‌
It is better to be beautiful than to be good
But... it is better to be good than to be ugly

پ.ن : یه بازی خودتون خلق کرده این به این صورت که هر روز
یکی ازبچه های کلاس یه سوال رو مطرح میکنه و همه باید (باید!)
بهش پاسخ بدن...این پاسخ میتونه جای خالی هم باشه
ولی باید اسم دوستتون زیرش نوشته بشه!

سوالای خوبی این مدت پرسیده شده
از وقتی این دانشجوهای جدید از روسیه و آمریکا اومدن
(شما که همچنان کدخدا هستین!) بازی رو با این سوال ادامه میدین که :
اگه آمریکا به کشورتون حمله کنه
شما چی کار میکنین؟
(با این روش همه ی خواهرها! و برادران!! آمریکایی را از گردونه ی پاسخ دهندگان
حذف می کنین!)
جالب ترین جواب رو یکی از دوستان فرانسوی تون میده که میگه :
احتمالا اون موقع اداره ها تعطیله
پس همراه خانواده ام به تعطیلات می رویم!

پ.ن : احساسات استاد ما وقتی از مرگ چند ماه پیش یکی دیگه از استادا حرف
میزنه شما رو یاد اون قطعه از عزت الل.. انتظامی میاندازه که می گه :‌
بنده خدا ریق رحمتو سر کشید!

اخیرا متوجه شده اید که :

-از هر کرانه تیر دعا روان کرده اید و منتظرید یکی شان کارگر شود!
-این پیاده می شود
آن وزیر می شود
آن وزیر می شود
این به زیر می شود!
-لذت بخشش خیلی بیشتر از انتقامه اما حیف که زود تموم میشه!