یا قدیم الاحسان

خبرت خراب تر کرد جراحت جدایی...

پ.ن!

باورم نمی شود!
که چهره در هم کشی از
آنکه مسکین دست دعا بسویت گشوده...
انجاءه الاعمى ،
از آنرو که نابینایی سراغت گرفته است!
تو از او روی میگردانی؟
أنتعنه تلهى؟
کلا!
هرگز چنین نیست!

مرگ بر این انسان!
چقدر غافل و ناسپاس است!
قتلالانسان ما أکفره...

در فصل تو کوتاه درنگی داریم
ره ِ دور و دراز و پای لنگی داریم!
باید برویم!
باد ها منتظرند!
همچون دل غنچه وقت تنگی داریم!

- اى مردم ! از خدایى بترسید که اگر سخنى گویید مى شنود ، و اگر پنهان دارید مى داند، و براى مرگى آماده باشید که اگر از آن فرار کنید شما را مى یابد، و اگر بر جاى خود بمانید شما را مى گیرد ، و اگر فراموشش کنید شما را از یاد نبرد...

-ناسپاسى مردم تو را از کار نیکو باز ندارد، زیرا هستند کسانى ، بى آن که از تو سودى برند تو را مى ستایند، چه بسا ستایش اندک آنان براى تو ، سودمندتر از ناسپاسى ناسپاسان باشد و خداوند نیکوکاران را دوست دارد...

-بخشندگى ، نگاهدارنده ی آبروست ،  شکیبایى‌، با مصیبت هاى شب و روز پیکار کند،و بیتابی، زمان را در نابودى انسان یارى دهد ، و برترین بى نیازى ترک آروزهاست، و چه بسا عقل که اسیر فرمانروای هوس است؛ و به آن کس که به ستوه آمده و توان تحمل ندارد اعتماد روا نیست...

-من نال استطال: هر کس به نوایى رسید تجاوز کار شد!

-خدایا به تو پناه مى برم که ظاهر من در برابر دیده ها نیکو و درونم در آنچه که از تو پنهان مى دارم، زشت باشد، و بخواهم با اعمال و رفتارى که تو از آن آگاهى ، توجه مردم را به خود جلب نمایم، و چهره ی ظاهرم را زیبا نشان داده با اعمال نادرستى که درونم را زشت کرده به سوى تو آیم، تا به بندگانت ، نزدیک ، و از خشنودى تو دور گردم...

نیست در شهر نگاری....