« تو را عده ای ناجوانمرد
از من گرفتند!
تو را غصب کردند!
تو را ... ای فلسطین اشغالی من!

به امید روزی...
که یا بوسه ی داغ لبهات را
خاک باشم
و یا خاک پای تو را
بوسه ای داغ!
... »


پ.ن : هر که خواست
می تواند قایق باشد!

تو -عزیزم-
هواپیما باش!!!

پ.ن :

خسته از گردشگری
چشم های تو
مهربان می شود
با مردمک ها ..

 « ز پا افتاده ای در نیمه راهم

نمی دانم از این دنیا چه خواهم... »



پ.ن : نوشابه ی گاز دار خواهد دل من!!!

پ.ن : قبلا فکر می کردم آدم باتجربه
یعنی آدمی که در موقعیت های یکسان
رفتار های مشابه از خودش نشون بده..

اما به نظرم این تعریف آدم احمقه.
آدم با تجربه همیشه برای روزگار یه surprise تلخه!

پ.ن : مشکلات را نباید حل کرد
دردها را نباید به کلی برطرف کرد.
فقط باید جلوی پیشرفت شان را گرفت.
روزگار جیب آدم را از دردها خالی نمی گذارد
فرضم که این یکی را حل کنی
دو تا بهترش را برایت می سازد.

پ.ن : نه من نوکر مردم هستم و نه مردم نوکر من!
و یک ذره هم اجازه نمی دم که اکثریت
به بهانه ی «توده» بودن حق اقلیت را ضایع کنن.

پ.ن : به قول سید :

بادهای سر به زیر
دستی به شانه ی دریا نمی کشند...

« نه تو از قطار دست تکان دادی
و نه من
در ایستگاه منتظر بودم.
قطاری که تو را آورد
مرا با خود برد...»



یاد باد آنکه خرابات نشین بودم و مست

آنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود..

پ.ن : دیگر دست و دلم به گرمی هیچ دستی نمی رود انگار.
دوستانم را دوست دارم
البته نه آنقدر که صحبتشان خسته ام نکند.
برای تجدید نشدن
خدا را شکر
که لبخندی نیم نمره ای برایم کافی است..

پ.ن : یه روان شناس ممکنه مریضش رو دوست داشته باشه
باهاش بگه بخنده . پارک بره . غذا بخوره...
اما هرگز چیزی که واقعا فکر میکنه رو به مریضش نمیگه.
سعی میکنه فقط چیزهایی رو بگه که به بهبودی بیمارش کمک کنه
و خیلی از حقیقت های تلخ رو سانسور میکنه.

به صورت کاملا بین المللی وقت حرف زدن با زن ها
درست احساس اون روان شناس رو دارم.
و حقیقتی که مدام از ذهنم پاکش می کنم تا به زبونم نیاد
اینه که :

مرگ همین چند قدم جلوتره..


پ.ن : تا روزی که به دیروزم می خندم به خودم امیدوارم.
آدمی که از گذشته اش دفاع کنه یه احمق حرفه ایه!

پ.ن : یکی از فواید اینکه آدم به شکست هاش اعتراف کنه
اینه که وقتی از موفقیت هاش حرف میزنه ممکنه بقیه باور کنن.

من در مورد فازهای ۶ و ۷و ۸ پارس جنوبی خودم میدونم
که به دست ژاپنی ها انجام شده.
وقتی می خوایم ازشون که بیان ، التماس می کنیم
اما وقتی تموم میشه ، افتخار ملی میشه.

یکی نیست این وسط یه کلمه حرف راست بزنه؟

روزگار مثل قرآن است !
بیشترین حرف ها را در کوچکترین سوره ها می زند...

رخ بر افروز که فارغ کنی از برگ گلم

قد بر افراز که از سرو کنی آزادم..


پ.ن : خوبیه غربت اینه که هر جا دلت بخواد و به هر بهونه ای
که عشقت بکشه و توی صورت هر کسی که می بینی
دوست باشه یا یه عابر پیاده
میتونی گریه کنی.
میتونی همین هدیه رو از گردنت در بیاری و ..

پ.ن : دل آرام درست همیشه همون حالی رو داره
که من دارم..
این کامنت های صفر اینجا واقعا دلم رو خنک میکنه.

« در گورستان ثانیه ها
جنگلی انبوه از حسرت
-در هم تنیده - شکفته است.

جاده های عدم
از تراکم آرزو ها
مسدود است!!

و قبرهای پراکنده
چون خنده های منجمد
در قاب سیمان
خواب می بینند

در همان حول و حوش
- خوب نگاه کن-
کنار مقبره ی خانوادگی خاک
نبش قبر فراموشی
خمیازه ی سیاهی است
که به اندازه ی تن تو
معتاد است... »

سید حسن حسینی