رستن ز حصار مرحمت کن
یارب!
احساس قرار مرحمت کن
یارب!
دردیم....
کمی مژده ی رحمت بفرست!
زردیم!
کمی بهار مرحمت کن
یارب!

پ.ن:خلق الانسان فی کبد..

این همه بی وفایی، ندارد ثمر...

ای صاحب جان بازآ در بند جهان کم زن
زخمی که زنی ما را 
مردانه و محکم زن!!
اوضاع جهان بنگر
در هم شده چون زلفت
بر نظم جهان دستی در طره پر خم زن....

پ.ن: این نوای -نامدگان و رفتگان- هر چند همیشه
دلنشینم بوده همواره زخمم زده است/همین شباهت
برای تمام غم ها کافی است/

آمدمت که بنگرم،گریه نمی دهد امان...

¤ هر آنکس که دندان دهد نان دهد!
پیش هیچ استادی هم دیگه نمی رم!
نان خود خوردن به از منت ... بردن!!!

با تمام ارادتی که مرا به شیخ اجل سعدی است..
اکیدا مخالف این گفته ام که :
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند!
به گمانم:
راحت آنست که ...

٬٫
من هرگز نخواستم جای کسی را تنگ کنم 
گذشتن از هر چیز برایم ساده است!
آنروز که بودم..سنگ صبور حتی استادهایم بودم!
امروز که نیستم..تمام درکم را از یکرنگی ساده ی باران
به همین شیشه های غبار گرفته ی تحصیل
فروخته ام!  
 من بی برگ خزان دیده دگر رفتنیم =
تو همه بار و بری 
تازه بهارا
 تو بمان !

سرشک گوشه گیران را چو دریابند دُر یابند
رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند...
چو منصور از مراد آنان چو بردارند بر دارند
که با این درد اگر دربند درمانند در مانند...