شروع قصه با تو بود
و هرچند سرگردانم امروز
میدانم خدا اگر بخواهد
دیر یا زود
به دست های تو تمام می شود..
به دست های تو تمام می شوم..

پ.ن :
مرا فریب باش
آرام کن ...

جای شریف بوسه ی پیغمبر خداست
این نیزه ای که از همه بالاتر آمده ..




لب باز کن از هم .. ای تن بی سر..
حسین من !
حرفی به لب بیار ..ببین خواهر آمده ..


کشته ی غمزه ی خود را به زیارت دریاب
زانکه بیچاره همان دل نگران است که بود .. 


بشکن و روی بغض خودت پا گذار ، دل!
بارانی ام..
مرا به خدا واگذار ، دل !

قامت ببند در شب شمشیرهای مکر
حلق بریده را به مصلا گذار ، دل!

مانند او که قافله سالار زخم شد
برخیز و روی چشم جنون پا گذار .. دل!

...
امشب برای حضرت زینب(س) شکسته ای
خود را به جای حضرت زهرا (س) گذار .. دل!



.. .

السلام علیک یا ابالفضل العباس(ع)

یادش به خیر
زیر لب می خواند و اشک در چشمانش حلقه میزد :

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را ..


پ.ن : خدا مرا به دست های تو ببخشد..