پ.ن  :
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
کسی که خدمت جام جهان نما بکند

طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟


 زندگی یه فرصت طلاییه.. غیر قابل تکرار..

ممکنه بعدا دیگه هیچ وقت فرصتی نباشه
برای عشق..

خدایا طاقت تنهایی ام ده
دلی بی کینه و دریایی ام ده

دلی روشن تر از رویای فرهاد
که شیرین با نگاهش
داد بر باد...



پ.ن : دیشب با بچه ها ، با جمعیت اندک ولی بزرگ خودمون
دعای کمیل خوندیم..
یکی زیر انداز آورده بود یکی چایی و یکی شیرینی..
بی ریا..ساده و صمیمی.

پ.ن : گذشت روزگار به من نشون داده که کوچکترین ظاهرسازی هم
به ضرر آدم تموم میشه..
فقط آدم های سطحی جذب ظاهر سازی ها میشن و
کمترین بلایی که سر آدم متظاهر میاد اینه که
همه ی اطرافیانش شبیه خودش میشن.

پ.ن : دنیای غرب برای من دنیای خیلی خشن و بی رحمیه!
همین مفهوم که آدم معتقد باشه بعد از مرگ نیست و نابود میشه
خیلی سهمگین و خشنه!

زندگی برای اینها مثل یک ماشینه که با سرعت زیاد
داره حرکت میکنه ولی آخرش که تصادف میکنه
درب و داغون و تکه تکه میشه..
زندگی برای ما مثل یه راه رفتن آهسته و آرومه..
و کل نفس ذائقة الموت..

مرا نصیب غم آمد
به شادی همه عالم
چرا که از همه عالم
محبت تو گزیدم..



پ.ن : روزگار زیاد باهوش و استعداد نیست
اما حافظه ی عجیبی دارد..
خوب هم می داند که کجا به یاد بیاورد..

پ.ن : به دو زلف یار دادم دل بی قرار خود را
چه کنم..سیاه کردم همه روزگار خود را..

بهار را دنبال می کنم
به دست های تو می رسم..

شب عاشقیست یارا...
بنشین برابر من ..



نشسته باز دلم پشت درب بسته ی آنجا..

پ.ن : باید راز نهفته ای باشد ...
آنها ..همه نام تو را بر لب داشتند..
آنها که دوستشان می دارم..

پ.ن : به حمید می گویم :
بعضی ظاهرا سنی ها ..از ما واقعا شیعه تر هستند..

نذر لبخند تو می گریـم..
و تو از من می گذری
به سمت شادمانی ها عاریه
...
نذر لبخند تو می گریـم..



پ.ن : من گدای.. که باشم که دم زنم ز لبت..

پ.ن : یاد باد آنکه صبوحی زده در مجلس انس
جز من و یار نبودیم و ..خدا با ما بود!