الشکر بدوام النعم..

خوشا آن دل که دلدارش تو باشی
خوشا جانی که جانانش تو باشی
..



برایت تو می نویسم و خدا می داند که چقدر دلم می خواست
واژه ای بهتر می یافتم تا قلبم را آرام کند..افسوس که
 تو بزرگی و در آیینه ی کوچک ننمایی..

چشم به راه دست های معصوم و بخشنده ات نگه داشته ام
به این امید که قدم به قدم به تو نزدیک تر می شوم
از این فاصله ی دور..
و هر چند نگران‌ ، بهار آغوش تو را باور دارم.
و اگر تو آخر راه منتظرم نشسته باشی
به پایان ها عشق می ورزم..
و همیشه مثل مسافری در راه..دلم می خواسته
خودم را لایق نگاهت کنم..
شایسته ی چشم هایی که بدی ها را نمی دید..
و برای خوبی ها دعا می کرد..

اشهدک یا مولای !
که من به امید زنده ام .. و به امید خواهم مرد.

ای شب .. به پاس صحبت دیرین خدای را
با او بگو حکایت شب زنده داری ام

با او بگو چه می کشم از درد اشتیاق
شاید وفا کند..
بشتابد به یاری ام..



تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد..

منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن..

ذاک دعوای و ..
ها انت و
تلک الایام!



پ.ن :‌ لعنت به خاطره ی اقیانوس ..
و زن هایی که درست مثل برکه ها می خندند
لعنت به باران دم صبح
و نسیمی که چروک های پیشانی ات را ندارد..

زاهد پشیمان را .. ذوق باده خواهد کشت..