ما همه سرباز تو ایم خامنه ای!

قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی
یحببکم الله
و یغفر لکم ذنوبکم
و الله غفور رحیم

آل عمران - ۳۱



فالله خیرا حافظا و هو ارحم الرحمین!

روزی که با تو بودم
با تو بودم .
با تو بودم ..
در زیر چتر باران
گفتی : خوش است «بودن»..
گفتم : کنار یاران ..
کنار یاران .
کنار یاران ..

پ.ن :

و
توکل علی العزیز الرحیم
الذی یراک حین تقوم
و تقلبک فی الساجدین
انه هو السمیع العلیم ..

بهار توبه شکن می رسد .. چه چاره کنم ؟



پ.ن : محض خاطر تو بی قرار می شوم
و دلم را می سپارم به
جدایی های تکراری
و حرف هایی که بی تو مدام
می آیند و می روند و  -از خاطر- می برند..

مرا به گمراهی قسم.
به همان لحظه که ناگاه دستش را گرفتی
و از قلبی ناشناخته که از شهرش گریخته بود
دلی ساختی بی قرار ..
مرا به نگاه تو قسم
که به سراغ تاریکی هایم آمد
و من را بی تو
بی قرار کرد ..
مرا به بی قراری قسم.
همان لحظه که تنها
میان نگاه آدم ها
آمدی و دلت را به دستم دادی..
من به تو
به تو بی قرارم..

پ.ن : فاصبر ..
و تو تنها می دانی حال دلم را .
و کفی بالله شهیدا ..

سبحانک و بحمدک ..
لا اله الا انت ..
ظلمت نفسی .
ظلمت نفسی .
..
و  ..

نه حرفی برای گفتن دارم
و نه حرفی برای نگفتن .


میان هم همه ی آدم ها
یک باره بی قرار می شوم
و نمی توانم نفس بکشم انگار..
از جمعیت ها دلم می گیرد
و از هم صحبتی ها گریزانم.

یاد سال اول دانشگاه می افتم
کلاس ادبیات بود و آقای رفیعی.
و جزوه ای
خلاصه ی تمام دلتنگی های استاد.
و دقیقه هایی که مدام دلم می خواست
تمام شود و راحت شوم از دست کلماتی که
دست ات را می خوانند :

مجنون همه داغ و درد دارد
لیلی چه بهار و ورد دارد..

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


ربنا .. اننا ظلمنا انفسنا
و ان لم تغفرلنا و ترحمنا
لنکونن من الخاسرین

عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ ..