آخرین چروک بر پیشانی دیدار!
نی لبک رمضان در وداع میدمد
 
و دل من شکسته..همچون شیشه های شهر شما
نوای این نی برایم در خاطره می ماند..
چون دم گرم  و عمیق نینوا !
سرشار از بغض و شک
برای فردایی که نخواهد بود
و دیروزی که دیگر قدیمی شده و همچون آرزوهای نداشته بر من میگذرد!
سرشار از  آه و اندوه..
من پر از بهانه های گریستنم..
پر از لحظه های شکسته ی دیروز....
پر از نجواهای غریب شبانه..
آه غریبه..
باز هم ندای محزون غریبه از دور به گوش میرسد
انگار وقت رفتن است!

فقط خدا بود که دانست...
آن دل دریایی
به کمند پــــندهـــای پوســـیده
در بــند نمی آیــد!

ای انتظار پیــــــــــر!
وقتی که می رسم..
..
من در نمی زنم..
از شیشه ی شکسته سراغ مرا بگیر!

" ای کاش می شد

  یکبار ..

 تنها همین یکبار

 تکرار میشدی ! ..

 تکرار ... "

قاصد تجربه های همه تلخ!
دست بردار از این
در وطن خویش غریب!