شب یلدا..
روز آخر پاییر...
و افسوس
و صد افسوس
که گربه های حریص اطرافم با چشم های پر فریبشان
نگذاشتند جوجه ها را بشمارم.
دانه های قرمز انار
احساس میکنم در شناخت اطرافیانم
به معراج میرسم..
مهمان های سمج
میهمان جان عزیز است ولی همچو نفس
خفه میسازد اگر آید و بیرون نرود!
جوجه را همیشه هم آخر پاییز نمی شمارند!!!
خفه می سازد اگر آید و بیرون نرود...من و که نمی گید؟
چرا دیگه نمی نویسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟