دل من پیوسته آرزوی پرواز دارد،
نه برای آنکه به سوی آسمان رود،
بلکه تا از دست خویش بگریزد.

دیوان شرقی-ولفگانگ گوته
--------------------------------------

شاید توانستی مرا غمگین نمایی!
ولی بدان این غم دیر یا زود محو میشود..

تو می مانی و آرزوهای سیاه و شوم..
گستاخانه مرا به صداقت می خوانی..
حال آنکه میدانی دروغ و نفاق وجودت را زایل نموده..
چقدر آدمها به هم شبیهند!
و
آدمی برای سقوط چه شتابی دارد..

تمام تیرگی های زندگی از آنجا شروع می گردد که انسان بی آنکه خود بداند گرسنه ی تمجید دیگران میشود و طعمه ی تعریف و تشویق آنان قرار می گیرد.
چنین آدمی تنها خود را و خود را تنها لایق موفقیت می داند و پس از مدتی آنچنان خودخواه و خودپسند میشود که حتی خودش هم معذب می گردد.
چنین آدمی بزودی تمام اخلاص خود را از دست می دهد و تمام حرکاتش در جهت جلب نظر دیگران می شود..و هیچ کس نمی تواند به او اعتماد کند.
و من بارها در بین دوستان بر این تاکید کردم...
 همین امسال برای هومن نوشتم:
که ما به سمت موفقیت حرکت می کنیم ولی نه لزوما برای موفقیت!
توفیق از جانب خداست و مثل خیلی از چیزهای دیگر تنها زینت دنیا است..
ما مامور به وظیفه ایم و نه نتیجه..و من اگر تا آخر عمر  به هیچ توفیقی دست نیابم نیز هرگز راه خود را تغییر نخواهم داد.و ذره ای برای جلب رضایت دیگران منحرف نمی شوم..(ان شاءالله) اگر زمانی بر این باشم که امری حق است حتی اگر همه هم در برابرم قرار گیرند کوتاه نمی آیم که چه بسا:
«و ان تطع اکثر ما فی الارض یضلونک عن سبیل الله..»
و من از همان نخستین آشنایی همین ضعف را گوشتزد کردم تا در آن تدبیر نمایی اما هرگز نتوانستی ریشه ی حسادت مسخره را که مبتنی بر ضعف خواص  دینی بود و بر پایه ی یک قیاس کور بنا شده بود از خود محو کنی..
من که چیزی نبودم و نخواهم بود..و می روم به همان سادگی که آمده بودم.. و به قول خودت«از ما که گذشت..» اما یقین بدان که آن روز عمق صداقت کلماتم را خواهی یافت که هرگز از من اثری نباشد..
احساس گلادیاتور پیری را دارم که بین نشاط و خشونت شاگردان جوانش نمی تواند تفکیک قائل شود. و خام بودن تصمیم تو از آن جهت بر من آشکار است که به توخالی بودن  آنچه شب و روزت را اسیر خویش کرده ایمان دارم و تو جوانی و جویای نام!..
حال که تصمیم بر جدایی گرفتی نه می توانم و نه می خواهم که نظرت را تغییر دهی ..و خداوند گواه است که این مدت جز نیت کمک و دوستی نداشتم و میدانم که خودت جز این هم ندیدی..اما اگر نتوانستم به تو اعتماد کنم دلیلش تفاوت فاحش ارقام حساب درستی بود که من از تو داشتم و حساب غلطی بود که روی خود باز می کردی.
من دیگر نه سخنی دارم و نه چشم روشنی..
تنها به عنوان آخرین کلمات آیات نورانی سوره ی آل عمران را عرضه میدارم تا با تامل در معنای آنان پشتوانه ی محکم این کلمات را دریابی..

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِکُمْ لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاء مِنْ

أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ (118)

هَاأَنتُمْ أُوْلاء تُحِبُّونَهُمْ وَلاَ یُحِبُّونَکُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْکِتَابِ کُلِّهِ وَإِذَا لَقُوکُمْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ عَضُّواْ عَلَیْکُمُ

الأَنَامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُواْ بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (119) إِن تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ
 
تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُواْ بِهَا وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لاَ یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً إِنَّ اللّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ

مُحِیطٌ


-متن اعراب گذاری آیات را از اینجا برداشتم.

Always forgive your enemies; nothing annoys them so much

هنوز هم عرض اتوبان چمران را مارپیچ می دوم!
انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است..

«ماهور» معراج همزمان حزن و حماسه است..
آنجا که با صدای بنان همراه می شود که:

--یار آن بُود که صبر کند بر جفای یار
  ترک رضای خویش کند در رضای یار--

و یا آنجا که:

-همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی-

و یا وقتی به ایهام دل انگیز --وفات-- در این بیت پیچیده ی
 سعدی آغشته می شود که :
--گر کنم سر وفات سریر    سهل باشد به قسم مختصری--

عمیق شدن در این کلمات برایم
تجلی همزمان غم و شوق است...

 «لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم‏»