ای صبا ، مگذر از اینجا که در این دوزخ روح
خاک ما را به گل و سرو و سمن حاجت نیست
در بهاری که بر او چشم خزان می گرید
به غزلخوانی مرغان چمن حاجت نیست
لاله را بس بود این پیرهن غرقه به خون
که شهیدان بلا را به کفن حاجت نیست
قصه پیداست ز خاکستر خاموشی ما
خرمن سوختگان را به سخن حاجت نیست...


نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 05:58 ب.ظ

یه همکلاسی جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:10 ب.ظ

اومدم تو پایینی بنویسم جا نبود . منم این روزها از دیدن همکلاسی ها خوشحال میشم .همه سرگرم کار خودشونن وتی شاید دارن از خودشون فرار می کنن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد