سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم!
چو گلدان خالی لب پنجره ،
پر از خاطرات ترک خورده ایم!
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم...
اگر داغ شرط است ما برده ایم!
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم!
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم!
گواهی بخواهید: اینک گواه
همین زخم هایی که نشمرده ایم!
دلی سر بلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم!

پ.ن ۱: قهرا همین زندگی گالیوری ۴ ساله است که ادامه یافته و مثل اجرام آسمانی بختک خاطرات شده است!.....خبری یا سوالی..نه امری است!...استفهام اثباتی است!

بعضی مفاهیم هستند...که در آغاز دلیل نمی خواهند اما اگر محتاج دلیل شوند نمی توانی با چوب خشک حوصله (آن هم با فرار از جلو!) طردشان کنی..انکار وجودشان!

 پ.ن۲ : این سخن مسیح  با حروف درخشان ناگاه در ذهنم نقش بست:

«آن ها که کورند ، گناهی ندارند!»

خداوندا !
 آیا به خاطر ماست که شب را این چنین زیبا آفریده ای؟...!

 این تردید و ابهام مرا دیوانه میکند!!

نظرات 1 + ارسال نظر
نوشین یکشنبه 22 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 09:26 ق.ظ http://www.engineer-girl.blogsky.com

سلام دوست عزیز
وب لاگ زیبا و آرامش بخشی داری
به ما هم سر بزن
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد