چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب 
اسب در حسرت خوابیدن گاری چی
مرد گاری چی ، در حسرت مرگ!

نظرات 4 + ارسال نظر
JaSa یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:22 ب.ظ http://www.harmony.blogfa.com

جرعه ای از جام شوکران گوارای وجودت ای محمد!

انکراتیک دوشنبه 30 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 12:03 ق.ظ

داداش صدرای عزیز من ... الخیر فی ما وقع ... می دانم که سخت است ٬‌ اما ........

بی تو گر طالعم این گونه نهد روی به ضعف
پر کاهی نتوان تکیه به دیوارم کرد
غم دنیا نخورم تا بوَدَم باده ی جام
که در این نشئه خدا فاعل مختارم کرد
تا ز رخ پرده گشود آن صنم باده فروش
از پس پرده ی اسرار خبر دارم کرد

سرمه دوشنبه 30 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 08:10 ق.ظ

اگر یک لحظه می ایستاد...

خوب که فکر کردم... دیدم خودم هم شرط وفاداری رو نفهمیدم
البته می دونم شما ربطشو شاید !

[ بدون نام ] دوشنبه 30 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 08:15 ب.ظ

اگر مرگ نبود ، دست ما در پی چیزی می گشت !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد