کعبه ی دیدار دوست ، صبر بیابان اوست...

پ.ن : ...

پ.ن: شورای دانشکده هم بالاخره مخالفت کرد

تا همه ی درب ها بسته باشد!

پنجره ها نیز کمی بقدر همین نفس های سنگین باز است

لامپ های فلورسنت کم مصرف نیز جای خورشید های سابق را گرفته اند!

دلم از این خرابیها...

 

آن آرزو را یادت می آید؟

حسرت نمی خوری  که می بینی دوستانت در ٨ دقیقه به آن رسیدند!؟

و تو هنوز...

 

و تو هنوز هم گمان می کنی به این حرف های بغض آلود نیمه های شب

می گویند  : محبت!

اگر محبت این بود که چنین بی پاسخ نمانده بود!

 

و اوفو بعهد الله اذ عاهدتم و لا تنقضوا الایمان بعد توکیدها

و قد جعلتم الله علیکم کفیلا

و الله یعلم...

نظرات 3 + ارسال نظر
سایرکس جمعه 18 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 08:15 ب.ظ http://stalker.blogsky.com

{چشمک}

[ بدون نام ] شنبه 19 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 02:43 ب.ظ

یادم می آید ، خودت یادت هست ؟

سرمه شنبه 19 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 07:26 ب.ظ

چقدر آرامم می کند این عبارتِ کعبه ی دیدار دوست...
بی پاسخ نماندنش گواه نیست...
والله یعلم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد