تاب بنفشه می​دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می​درد خنده دلگشای تو

ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق می​کند شب همه شب دعای تو

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی می​کشم از برای تو

دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار
گوشه تاج سلطنت می​شکند گدای تو

خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همند
این همه نقش می​زنم از جهت رضای تو

شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو...


پ.ن :  در پناه حق!