این روزها بارها و بارها خود را ملامت می کنم...
و تو : آرام... آرام...سکوت می کنی
واژه واژه سکوتت را می شناسم
 که ترجمان سینه سینه حرف است
و پیاله پیاله اشک که می ریزی
 پشت پای خاطرات شیرینی که نیامده رفتند،
همانطور که خودت را به باور می زنی که حکمتی هست...
این روزها بارها و بارها خود را ملامت میکنم...
بگذار پیامبر عشق،
 ایمان به خود را جایگزین ایمان به تقدیر کند
 و ایمان به او را جای نشین درد... درد...
این روزها خود را ملامت می کنم...بارها و بارها.
برای آنکه کسی نیست که صدایم را بشنود
وای این طعم تند «کودکان مسن» چقدر آزاردهنده است...
برای من که نفس سبز باغچه را هر صبح لمس می کردم
برای من که با ابرها نماز می خواندم و باران باران اشک...
خدایا !
این چه دو راهی محتومی است که همیشه محکوم می خواهدم!
این روزها خود را ملامت می کنم..بارها و بارها...
چقدر آشنایی ها گاهی زجر آور است...
چقدر این نفس های خسته و مدعی عذاب آور است...
اما من :
-به پای تو پیر می شوم!
و دلم-دستخوش آفتاب-
از میان سرپوش نیلگون
چون چراغی سبز
جوانه می زند...
دیرم شده است
شوق رفتن
پرنده ی مبهمی است
با صدایی دود گرفته
یا
میزبانی معطر
که تا کفش هایم
مرا بدرقه می کند!-

سید حسن حسینی

پ.ن:شنیدن صدای گرمت
از این همه فاصله
پیوند دوباره ای با«من ِ با تو»
بود...
چقدر هوس داشتم میان این همه
خاک و خار که خروار خروار روی سرم خراب شده
صدایت بزنم...
میترسم...
میترسم صدای شکسته ام را  بشنوی و
از هرچه سبز رو به زوال است
تا ابد دوری گزینی...
یادت می آید؟
می گفتی :
محمد!
اینقدر شولوغ نکن!
بچه ها و استاد ناراحت می شن...
می گفتم:
تو ناراحت می شی؟
گفتی :
نه.
گفتم :‌
پس مهم نیست!
من با کندی آنها کنار آمده ام
آنها هم باید با شلوغی من کنار بیایند...
یادت می آید؟
چند دقیقه بعد از کلاس اخراج شدم .
داشتم می خندیدم.آره؟

نظرات 9 + ارسال نظر
سوگل دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:49 ب.ظ http://guilty.blogsky.com

salam eyval weblog et bahale bemanam sar bezan khoshhal misham bye

حامد دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:13 ب.ظ http://joojetighi,blogsky.com

سلام عالی بود یسر به من بزن منتظر حضورت در وبلاگم هستم
با تبادل لینک موافقی؟

۳۱۳ سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:05 ق.ظ

دوباره چیزی نفهمیدم/آیه های تکان دهنده ای است/

[ بدون نام ] سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:40 ق.ظ

می کوشم
سکوت های تو را
جرعه جرعه بنوشم!
به من گوش کن!
...
.
.
پ.ن: این روزها ..این پست.. همراه شنیدن این آیات ..
فوق العادس . .

vb سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:24 ب.ظ

آره...خوب بود..ولی پستش ربطی نداشت اصلا!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:38 ب.ظ http://hovalhagh.blogspot.com/

نایس!

MB چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:53 ق.ظ

آیات مربوط به تغییر قبله ی مسلمانان است.
آنجا که می گوید:
البته این برای آنها که در ایمان ضعیف هستند
آزمایش سختی است.
« والبته خداوند بر آن نیست که ایمان انسان ها را
ضایع و عمقش را رسوا سازد»

هومن چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:54 ق.ظ

محمد عزیزم سلام
چقدر خاطرات زیبایی در کنارت دارم.....واقعا در ۴ سال گذشته همه خاطراتم به گونه ای با محمد آغشته شده.....الان که اومدم اینجا میفهمم......
محمد عزیز صادق بهم گفت که فردا میبینت........ازش خواست سلامم رو بهت برسونه.....خیلی خوشحالم که میتونم تو ایران تابستون ببینمت.....خیلی برام زیبا خواهد بود...
به امید روزی که بتونیم در کنار هم به ایران برای انجام هدف بلندی که داشتیم برگردیم......ایشالا

به امید دیدارت
یا علی

هومن چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:59 ق.ظ

محمد جان یادم رفت که بگم

آره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد