شب چه دشوار و بلند ،
وقتی از هم
نفسان خانه تهی است...


پ.ن :
باد سر ظهر
مزه ی  شن می‌داد.
بر ساحل سرد
دریاست که پیر می‌شود
موج به موج!

پ.ن : دریا
به پریشانی خود مشغول است...
چون موج که می‌آید و
بر می‌گردد
سودای رسیدن است در هر نفسم.
ای آبی مست!
کی بستر خاک را تهی خواهی کرد؟

پ.ن : هوا لطیف است و پاک،
 خطر نزدیک و جان سرشار از شرارتی شاد!
ما را چه نسبت است با
غنچه ای که از نشستن ژاله ای
 بر تنش بر خویش می لرزد؟

-چنین گفت زرتشت-

نظرات 15 + ارسال نظر
نوپا شنبه 10 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:36 ب.ظ http://www.taheri.blogsky.com

با سلام
ممنون می شوم نظرات شما را درباره شعر هایم بدانم
به امید دیدار

... شنبه 10 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 07:28 ب.ظ

emam Ali (a) mifarmayand : shayeste nist be sokhani ke az dahane kasi kharej mishavad, gomane bad bebari, chera ke baraye aan mitavan bardashte nikuyi dasht. Hekmate 360 az nahjol balaghe

هومن شنبه 10 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:22 ب.ظ

محمد عزیز بسیاز پست زیبایی بود

عاطفه یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:45 ق.ظ

ساحل بهانه ای است رفتن رسیدن است

خرچنگ یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:46 ق.ظ http://kharchangzade.blogfa.com

دریا که بر لب ساحل گذر می کرد
صدای باد را موج به موج با خود می آورد
که ای گذشته از آبی دریا بشتاب که آبی نزدیک است...

باران دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:05 ق.ظ http://yadebaran.persianblog.com

سلام.دیدار شد میسر و ... یا علی

آرام سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:31 ق.ظ

؛ ... من امروز
بارها جلوترازعقربه های ساعت دویده ام
مرورکرده ام
آن لحظه را
آنجا که موج های منتظر دریا،
این مسافران مشتاق ،
دیوانه وار ،
صخره های ساحل را در آغوش می گیرند .
من امروز مرز زمان را شکستم !
بارها در آینده زندگی کردم!

دوست ندارم زمان را
خیلی صبور است
آرام می گذرد
آهسته تر از آرام !
بی شک ، از آتشفشان درونم بی خبرست .

به من نگاه می کند
به عقربه های ثانیه شمار نگاه می کند
فرمان می دهد :
" آرام برانید ! آرامتر "
باز به من می نگرد
این بار با لبخند !

ظالم تر از تو در دنیا ندیده ام ، ای زمان ! ؛

( بیاین قول بدیم هر کی زودتر رسید به اونجا ، یاد بقیه هم باشه، حتی اگه از اینجا تا آسمون ها با هم فاصله داشتن )

... سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:13 ب.ظ

کجایین؟ دیر به دیر که مییاین نگران میشیم...دروغ نباشه -->نگران می شم!!!.... بهترین؟ امیدوارم... درد جسم و روح... ببخشید... شاید نباید می پرسیدم...

ُفطرس چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 03:49 ق.ظ


تاریخ شعرو ادب ایران زمین، آکنده است
از نغزنمایی ها و نغمه سرایی های شاعران و سخنورانی
که در هجر رخ یار سفر کرده، ساز دل نواخته اند وکاه و گِل به سر ریخته اند!!!
.
.
من هم به تأسی از این طریقت نیکو،
نشئه ای از آتش درون را در قالب اثر سترگ زیر
در فرقت یارهمسنگر و غمگسار کمرکش قله های اندوه،
تقدیم میکنم به MB بزرگ:

MB تو که عزم سفر می کنی چشم ما رو بیخودی تر می کنی
وقتی میگی با نازو سازو آواز "برجان پر شرر خطر می کنی" *
نمی دونی که با اون لحن دلربا کرشمه با اهل نظر می کنی!
گرچه که با وداع تلخت ازما بر سنگ صخره ها اثر می کنی!!**
اما بذار بهت بگم این روزا خوش به حالت با دریاسر می کنی.

ج.د.زلّ آفتاب
در هنگامه غیبت صغری و دقیقا25 روز قبل از غیبت کبری!!


*برگرفته از جملات همین پست(با اندکی تصرف)!
**«کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران» فقط نمی دونم مگه زمان سعدی هم MB بوده !؟
البته من یه نظریه ای دارم مبنی بر اینکه
اگر در هر زمان و هر مکانی بطور لاینقطع یه MB حاضر باشه
ریشه تمام ناملایمات به جز... خشکیده میشه
و به جاش ملایمات برا آدما دردسر ساز میشن!!!
این نظریه ی اثر MB در حل بسیاری از مسائل کاربرد داره!!!!!
هرچی باشه از اثر دوپلر خیلی متکامل تره!!!!!!

یگانه چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 04:52 ب.ظ

سلام آقای MB
وب لاگتون مطالبش قشنگه...از خوندنشون لذت می برم...
امیدوارم همیشه ایام دلی شاد و روزگاری سرشار از موفقیت داشته باشید...

JaSa چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:25 ب.ظ

آقایون محترم
بانوان محترمات

در نهایت طبق اخبار واصله، این نتیجه استنتاج شد که در کمال تاسف نگارنده این وبلاگ در کمال شادی، صحت و سلامت روزگار می گذراند و به زودی عزم بازگشت دارد.

در اخبار آمده است که در آخر الزمان مردی از مردان پارس پای بر عرصه وجود خواهد گذاشت که حیثیت مصاحبه ویزارا به بازی خواهد گرفت!

JaSa چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:36 ب.ظ

من قبل از نوشتن کامنت پایینی قرارمون را یادم رفته بود
که باید این دم آخری جلوی دیگران وانمود کنیم که با هم
دوست هستیم! پس اصلاح می کنم:

ای فطرس دانا! محمد عزیز ما به زودی بر می گردد و با بخشیدن گوشه ای از شکوه بی کران طراوت و معرفت وجودیش، شادی و نشاط را برای ما به ارمغان می آورد.

پ.ن: خدایا توبه!

فطرس پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:08 ق.ظ


محمد فکر نکنی یه وقت چون تو نیستی من اینقدر روفرمم آ...
نه
اینا رو گفتم تا...
" تا از دلت بشویم غم های روزگاران!!"

وگرنه خودم
"از دوریت در آتشم در آتشم جانا..."

اگرم باورت نمیشه
"بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن براید!!"
.
.
و اما خدمت عالیجناب jasa فرمانروای سرزمین لیانشانپو!! :
(اگرچه با نوع شاعران در باری مشکل دارم!!!)

برای فن زدن یه کمی دیره فکر میکنی MB هنوز اسیره!
برای ما تیریپ نذار تو وبلاگ فنّای تو رو MB بی نظیره

اما به قول حضرتعالی این دم آخری
من جهت تنویر افکارعمومی اگر بخوام واقعیت رو بگم
مصرع آخر به این شکل تغییر میکنه
دوستیه تو با MB بی نظیره
(که شاید منافاتی هم نداشته باشه با همون مصرع!!!!!!!!!)

هومن پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 03:47 ق.ظ

حاجی آپ نمیکنی؟؟؟

JaSa پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:10 ب.ظ

فطرس:
از شعرت لذت بردم. یادم بنداز بعدا برات یک ساندیس پرتقال بخرم! D:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد