باز هم پروانه ی من
این دل دیوانه ی من
سوی تو پر می کشد!
با خیال شمع رویت
داغ این سوز نهان را
تنگ در بر می کشد...






پ . ن :
به صداهای دور گوش می دهم،
از دور به صدای من گوش می دهند
من شعر را از حقیقت پیشانی تو در می یابم!

آتشی ز کاروان جدا مانده...
نظرات 9 + ارسال نظر
عارفه پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 07:14 ب.ظ

وای این حس جا ماندن ..عجیب اینکه دیروز یا روز قبلش بعد هزار سال یاد استاد افتخاری را گوش دادم ..
این نشان ز کاروان به جا مانده ..وای

عاطفه سنگ تراشان پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 07:58 ب.ظ http://teblog.tebyan.net/a_sangtarashan/default.aspx

کاروان همچنان باقی است...

هومن پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:02 ب.ظ

سلام
حاج محمد جان من هفته دیگه روز ۴ شنبه ساعت ۵ در زدم درو واز کنیا.....................:دی

MB پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:48 ب.ظ

سلام هومن جان

من می آم حتما...
لطفا ساعت دقیق و شماره پروازت رو بگو!


فطرس جان!
کمک امروزت و همچنین
شعر بسیار قشنگت ، خستگی هر چی دوستی
ظاهری و منفعت طلبانه بود از تن و روحم به در کرد!
دمت گرم و دلت(میدونم اصلشو بابا! :دی) خوش باد!

برخورد این کتاب فروش ها و توهین هاشون
به مثلا طرز یقه ی من!
دقیقا مثل چیزیه که این چند سال از بعضی دوستای خودم
دیدم...پشت سر هم دروغ و توهین می کنن..یه بار بهشون
یه چیز حق و البته نا خوش آیند بگی داغ می کنن و از کوره در می رن!

من همیشه برام سوال بوده...کجای رفتار اینها به
مسلمون ها شبیه؟
دروغ هاشون؟
توهین و تهمت هاشون؟
یا سی دی های ...ی که 3 تاش 1000 تومنه!

در کنار لجن زندگی می کنیم.
هجرت باید!

خاسا جان :
سر جد کبیرت دست از سر صغیر ما
مخصوصا در تعطیلات و به ویژه سر ظهر
آن هم با آنتن تلفووونتون! که در حد بم! ظاهر شد، بر دار!
:دی

راستی شنبه من قراره بیام دانشگاه؟؟!!

-------
چند تا کامنت دیگه هم بود.(در پست قبلی)
بعضی رو تا آخر نخوندم
لطفا از این کامنت های اینجوری ندین!
مطمئن باشید یا صاحب منزل را نشناخته اید
یا زنگ اشتباهی زده اید!
امیدوارم تکرار نشود!

JaSa پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:20 ب.ظ

مرد حسابی!
تعطیلات یعنی چی؟
خدا که تعطیلات را برای من و تو نیافریده.

کتاب فروش ها با تو چه کار کردند؟ کدوماشون بودند؟
بخشیدیشون یا برم مغازشون رو سرشون خراب کنم؟!!
حالا .. تونستی کتاب هایت رو بخری؟

JaSa پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:33 ب.ظ

هومن:
جوایز من را خوب بسته بندی کن که آسیب نبینند!

JaSa پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:39 ب.ظ

منظورم از اینکه خدا تعطیلات رو برای ما نیافریده این بود که تطیلات برای کسانی است که کار می کنند و زحمت می کشند و خسته می شوند و در نهایت برای رفع خستگی به تعطیلات می روند. ما که همیشه تعطیل هستیم، دیگه تعطیلات رفتن چه صیغه ای است؟!!

فطرس جمعه 16 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 04:50 ب.ظ http://jdarvish_f9@yahoo.co.uk


MB عزیز اگر من کاری کردم (که نکردم) بر اساس دو اصل زیر بوده :

1- مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویش را چو جان خویشتن دانم
(که اینو قبلا هم گفته بودم!)

2-هر آنکه جانب اهل وفا نگه دارد خداش در همه حال از بلا نگه دارد!
(یعنی بازم به فکر منافع شخصی!!)
.
.
در مورد اتفاقات دیروز هم کلی فکر کردم
آخرش دیدم این حرفها و برخوردها برای من بد که نبود هیچ خیلی هم خوشایند بود(ختامهُ مِسکٌ!!)
این اتفاقات رو من مهر تأیید بر عملکرد گذشته و محرک و مشوق را آیندم میدونم!!
آخه به نظرم بهترین عکس العمل در مقابل اینا رفتاری مشابه رفتار هومن درمورد موهاشه!!(همون که خودت دیروز تعریف کردی!:دی)
.
.
در مورد جامعه هم بهترین تعبیر و تشبیهی که من ازش تو ذهنم دارم کشتی حضرت نوحه !!!!!!
یعنی....
جایی که جمع بهترین و مخلص ترین بندگان در آن جمع است
هرچند هر حیوان به همراه جفتش! هم در آن حاضر است(با این تفاوت که به خاطر رشد روز افزون جمعیت از هر حیوان بیشتر از یک جفت وجود دارد!!!)

خارج کشتی هرچه هست کفرو نفاق است که مشمول « فاصبحوا فی دیارهم جاثمین » میشوند!!
و راه رستگاری راهیست که این کشتی می پیماید
هرچند در پس امواج سهمگین دریای پرتلاطم فتنه، هرلحظه طعم مرگ رابه مسافرانش می چشاند!
اما باید دعا کنیم که هرچه زودتر جمعه روزی (مثل امروز)، به ساحل آرامش برسیم...

ُSmm شنبه 17 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:21 ق.ظ

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد